آدرس اینستاگرام مجید خسرو انجم – کانال تلگرام مجید خسروانجم (کاریکاتوریست)
مجید خسروانجم کاریکاتوریست خلاق و خوش ذوق ایرانی در حوزه طراحی استیکرهای جدید تلگرام هم فعالیت داشته و علاوه بر اشتراک گذاری کاریکاتورهایش در صفحه اینستاگرامش، کارها و استیکرهای خود را در کانال تلگرام خود نیز میگذارد.
علت ایجاد کانال تلگرام مجید خسروانجم از زبان خودش
مجید خسرو انجم: «گویا کانال دار شدن در تلگرام مد شده. ولی جدای از این موج ایجاد کانال و اد شدن و اینوایت شدن به این کانال های نازنین، چند روزیست که به شدت بر آنم که فعالیتم در این مدیوم جدید بیشتر باشد تا اینستاگرام. اینستاگرام برایم شلوغ است و هجوم برخی عصبانی ها و بی حریم ها و بی ادب ها با اینستاگرام، دلزده ام کرده. اینجا اگرچه که از مصاحبت با دوستان نازنینم محرومم؛ اگرچه کلام دل نشین و دلپسند مخاطبم را نمی شنوم؛ اگرچه مجال هم نفسی نزدیک و دوطرفه را با رفقایم از دست می دهم، ولی دستکم این حسن را دارد که می توانم بی حاشیه و بی درد و خون ریزی، تلاش کنم برای حال خوب مخاطب. به علاوه، اینجا میتوانم بیشتر و متنوع تر از اینستاگرام، در ارتباط باشم با دوستان جان. هر چند که افسوس یک طرفه بودن این رابطه، کماکان همراهم خواهد بود. برقرار باشید.»
استیکرهای تلگرامی مجید خسروانجم
مجید خسرو انجم : «سومین سری استیکرهای تلگرامی را برای سایت و کانال “چی” طراحی کردم.
به مناسبت شب یلدا، شخصیت اصلی، جناب انار است؛ ولی تلاشم این بوده که استیکرها در تمام روزهای سال قابل استفاده باشند. اگر خوشتان آمد و استفاده کردید، برای بنده و بر و بچ “چی”، آرزوهای خوب خوب کنید.
ناقابل…»

استیکرهای طراحی شده توسط مجید خسروانجم
خاطره ای از مجید خسروانجم در کانال تلگرامش
«حالا که در کانال “چی”، ترانه ی “دوستت دارم” رو گذاشتیم، خاطره:
در تمام سال هایی که توی رادیو تهیه کننده و سردبیر بودم، خدایی خیلی مراقب آنتن زنده و قوانین رادیو بودم. دو بار بیشتر تذکر نگرفتم. تذکر دوم مربوط می شه به همین قطعه ی “دوستت دارم”…
نوروز نود و سه بود گمونم. یه برنامه ی زنده داشتیم هر روز.
توی آرشیو شخصی م که هر روز با خودم می بردم استودیوی پخش، یه سری موسیقی بی کلام داشتم که خودم میکس کرده بودم از ترانه هایی که مجوز ارشاد داشتند، ولی تو رادیو غیرقابل پخش بود. یکی از قطعات بی کلام هم، همین “دوستت دارم” بود. اورتور و مقدمه ی قطعه رو جدا کرده بودم و از لحظه ی آغاز کلام کات کرده بودم و میکس کرده بودم با الباقی موزیک. چیز خوبی هم از آب در اومده بود. برای پخش در فواصل کلام گوینده ها، خوب بود.
الغرض…
گوینده ها مشغول حرف بودند که تلفن سبز معروف زنگ خورد. به صدابردار گفتم تا من جواب تلفن رو می دم، اگه گوینده ها پاس دادند، همین قطعه رو برو.
حالا بگذریم که کی پشت خط بود و منویاتش چی بود؛ وسط مکالمه بودم که دیدم صدابردار برق از کله ش پرید…
بله. ترانه ی باکلام در حال پخش بود و چشمای بچه ها چهارتا شده بود. بیشتر هم تعجبشون بابت احتیاط همیشگی من و پایبندیم به اصول و خطوط قرمز بود. تلفن رو قطع کردم و به سلول های خاکستری فشار آوردم برای اتخاذ تصمیم در اون لحظات بحرانی.
هیچی دیگه. دیدم گرفتن ترانه از آنتن، وسط پخش، خیلی ضایع تره. کامل پخشش کردم. کسی هم انصافا نفهمید. فقط طبق معمول همه جا، تو رژی پخش هم کسانی بودند که احساس تکلیف می کردند که یه نفر توبیخ بشه تا بفهمه کت تن کیه. بعد از چند روز هم گزارش کامل دادم از آنچه پیش اومده بود و جاتون خالی توبیخ شدم.
حالا بد نیست با هم بشنویمش. قطعه ی باحالیه»
سایت ایران کارتون
مجید خسروانجم : «جوان تر که بودیم و اینترنت ذغالی بود و از شبکه های مجازی خبری نبود، یه سایتی راه افتاد به نام “ایران کارتون”. حالا بگذریم از نحوه ی مدیریتش و انتقادهایی که از همون زمان بهش وارد بود. ولی مرجع دلپسند و دلپذیری بود برای ماها که تشنه ی دیدن کارتون و کاریکاتور بودیم و دوست داشتیم در جشنواره های خارجی شرکت کنیم.
امروز مطلع شدم که رفیق نازنینم، حاج عباس آقا زاهدی، کانالش رو هم راه انداخته. خیلی کیف کردم.
با توجه به اینکه خیلی از رفقایی که اینجا هستند در ایمیل هاشون امر کرده بودند که معرفی سایت و کانال و صفحه ی به دردبخور در زمینه ی کارتون هم داشته باشم، کانال تلگرامی سایت ایران کارتون رو پیشنهاد می کنم. من که اهل تبلیغ مبلیغ نیستم. اما چه تبلیغی بهتر از معرفی یه کانال تخصصی و حال خوب کن»
آدرس کانال تلگرام مجید خسروانجم : https://t.me/khosroanjom_majid
آدرس صفحه اینستاگرام مجید خسروانجم : https://www.instagram.com/khosroanjom_majid
خاطره اول مهر ، مجید خسرو انجم (اشتراک گذاری شده در کانال تلگرام او)
مجید خسرو انجم : «اول مهرماه سال شصت و سه بود که پدرم دستم رو گرفت و برد تحویل مدیر دبستان “دانشمند” داد. شلوغ پلوغ بود و اون روزها هم از جشن فیلان و شکوفه ها و اینا خبری نبود. زرتی اول مهر روپوش گشاد تنت می کردند و کله رو با موزر تبدیل میکردند به آینه و ولت می کردند بین پونصد شیشصدتا بچه ی هم سن و سال خودت.
الغرض! یه ربع بعد زنگ خورد و همه رفتند سر کلاس و بنده هم فلنگ رو بستم و بدو بدو از در خروجی دبستان رفتم سمت مغازه ی بابا. وقتی رسیدم و بابا از ته مغازه پسر کچل کوچولوی شرّش رو دید، پرسید: مگه مدرسه نبودی؟ عرض کردم: مدرسه تموم شد، برگشتم. پرسید: یه ربع پیش بردمت مدرسه، تموم شد؟ عرض کردم: بله، تموم شد.
گوشم رو گرفتند و دوباره مراجعه کردیم به مدرسه و خانم مدیر که کلی نگران شده بود از غیب شدن من، دستم رو گرفت و برد تحویل معلممون داد. حالا شما تصور بفرمایید یک کچل کوچولوی شر، که در نقشه ی فرار شکست خورده، مگه قبول می کنه شکستشو؟ نرفتم سر کلاس. هر چی خانوم معلم اصرار کرد که بیا تو بشین پشت نیمکت، قبول نکردم. گفتم: از کلاس می ترسم. گفت: چرا می ترسی؟ گفتم: از اون پسره می ترسم. بعدش الکی یکی از بچه ها رو نشون دادم. بنده خدا رنگش عین گچ سفید شد. تا اون موقع در موقعیت “وحشتناک بودن” قرار نگرفته بود.
خانوم معلم خندید. خیلی خندید. خنده ش دلم رو نرم کرد. یادم رفت که در نقشه ی فرار شکست خورده بودم. یادم رفت که باید لجبازی کنم. خندید و حال من خوب شد. خندید و مدرسه برای من جای بهتری شد. دیگه اصرار نکرد که برم تو. منم پای حرفم موندم و اون روز تا آخر وقت، دم در کلاس نشستم. ولی فرداش منتظر خانوم معلم موندم که بیاد و دعوتم کنه توی کلاس. من از روز دوم مهر دانش آموز شدم.»