مجبوبه بهزادفرشید نویسنده کتاب پشت حصار
محبوبه بهزادفرشید نویسنده ای است که با نوشتن داستان زندگی خود مطرح شد. وی که بر اثر یک صانحه رانندگی، مجبور به استفاده از صندلی چرخدار شد، ذوق و استعداد هنری خود را در خلق داستان زندگیش به کار برد و از تلاش در زندگی دست برنداشت. در دورانی که رمان نویسی و مطالعه کتاب در ایران (به خصوص کتاب های نویسندگان داخلی) اقبال چندانی ندارد، داستان زندگی محبوبه بهزاد فرشید با استقبال مواجه شده است.
محبوبه بهزاد فرشید و همسرش
محبوبه بهزادفرشید و همسرش کاظم ابرقویی ۳۴ سال است که ازدواج کرده اند و ۲۴ سال است که خانم بهزادفرشید و همسرش و فرزندانشان در وین زندگی میکند. محبوبه بهزاد فرشید و همسرش ۴ فرزند دارند.هیچ کدام از فرزندانشان تا چاپ شدن کتاب زندگی او و ترجمه آن به زبان انگلیسی اطلاعی از پرورشگاهی بودن مادرشان خبر نداشتند.پسر کوچک محبوبه بهزاد پزشک است و بعد از ترجمه کتاب او و خواندن آن پی به موضوع برد و بعد اطلاع، مادر خود را بغل کرده و به او گفته بود : به مادر خودم افتخار میکنم که ادمی به این بزرگی است و توانسته است موفق شده و این چنین زندگی کند.محبوبه بهزاد فرشید و همسرش به دلیل مشکلاتی که بزرگ شدن محبوبه در پرورشگاه ایجاد میکرد، تصمیم به مهاجرت گرفتند.
همسر محبوبه بهزادفرشید به همراه ۲ پسر دیگرش در سوپر مارکتشان کار میکنند. فرزند چهارم او و همسرش اقتصاد خوانده است و در حال حاضر در انگلیس مشغول به فعالیت است. فرزندان محبوبه بهزاد فرشید از پرورشگاهی بودن او مطلع نبودند تا روزی که بعد از ترجمه کتاب او به زبان انگلیسی، کتاب را خواند و بعد از خواندن آن کتاب مادرش را بغل کرد و گفت چرا این موضوع را تا به امروز به کسی نگفتیه بودی، من امروز به مادرم افتخار میکنم چون انسان بسیار قوی است.
محبوبه بهزاد فرشبد ابتدا کتابش را در وین به تعداد کم چاپ کرد و بعد از استقبال مردم تصمیم به چاپ آن در ایران گرفت.
بچه های پشت حصار از محبوبه بهزادفرشید
محبوبه بهزاد فرشید، جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲ بود که رونمایی کتاب : “بچه های پشت حصار” را به همراه کتابخوانی توسط خودش در سالن آفرو در شهر وین عرضه کرد و همانجا تمام تعداد چاپ شده کتابش به فروش رفت. بعد از چاپ کتاب با اسم بچه های پشت حصار، خانم بهزاد کنابش را در ایران با نام “پشت حصار” به چاپ رساند.

بچه های پشت حصار نوشته مجبوبه بهزاد فرشید
ماجرای رمان پشت حصار چیست؟
رمان پشت حصار خانم بهزاد فرشید روایتگر زندگی دخترانی است که هیچ انتخابی در سرنوشت خود نداشته و در طی مسیر زندگی گویی در احاطه تنهایی و بیکسی به فراموشی سپرده شده اند. رمان “پشت حصار” به قلم محبوبه بهزادفرشید در ۴۷۸ صفحه است که توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شده و به قیمت ۳۵۰۰۰ تومان به فروش میرسد.
انگیزه اصلی محبوبه بهزادفرشید برای نوشتن “رمان پشت حصار” فاصله بین بچههای پرورشگاه و افراد بی اطلاع و بیرون پرورشگاه بود که هرکدام با قضاوت های شخصی مانع برقراری ارتباط پشت حصاریها با بیرون حصاریها میشوند. محبوبه بهزادفرشید رمان پشت حصار را با قلمی کاملاً زنانه در ۷۰ فصل نوشته است.
بخشی از رمان «پشت حصار» نوشته مجبوبه بهزادفرشید
چشمم که به شکمش افتاد، بیاختیار لرزیدم؛ دست دراز کردم و به برآمدگی شکمش کشیدم. ترسید، دستم را پس زد و تند پیرهنش را پایین کشید. انگار که بخواهد چیزی مثل جای یک سوختگی را مخفی کند. فکر کردم کلید قفل دهان او را یافتهام.»
یادداشت محبوبه بهزادفرشید در رمان “پشت حصار”
محبوبه بهزادفرشید : «این رمان زندگی دخترهایی است که هیچ انتخابی در سرنوشت خود نداشتند. داستان، حکایت اتفاقاتی است پیرامون تنهایی و بیکسی دخترهایی که در فراموشخانه به فراموشی سپرده شدند. بیشترین انگیزهام برای نوشتن رمان «پشت حصار» فاصلهای بود که بین بچههای پرورشگاه و آدمهایی که نگاهشان و قضاوتشان براساس بیاطلاعی بوده، وجود داشت. هدف نهاییام باز کردن درهای بستهای بود که مانع ارتباط پشت حصاریها با بیرون حصاریها میشد. حکایت و شخصیتهای داستان، واقعی هستند. تنها نامشان عاریهای است. هرکدام چه زنده و مرده، به خواست خود وارد قصه شدند و ماجرا را رقم زدند. پشت سرهم و بیهماهنگی با فکرم. و نتیجه این شد، بچههای پشت حصار. محبوبه بهزادفرشید»
یادداشتی از شهلا لاهیجی (مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان) دربارهی رمان “پشت حصار” محبوبه بهزادفرشید
خانم شهلا لاهیجی در خصوص آشنایی و علت چاپ کتاب محبوبه بهزاد فرشید اینگونه نوشته اند : «همیشه شنیدن نام پرورشگاه و یا بچهی پرورشگاهی در ذهن انسان آدمهای بیخانمان را مجسم میکند یا بچههای سر راهی که به پرورشگاه سپرده میشوند. همچنین به نظر میرسد که این افراد، انسانهای کوچکی هستند که از سوی والدینشان طرد شدهاند. به همین جهت واژهی «پرورشگاه» همیشه دارای نوعی بار منفی است. اما از کمتر کسی داستان زندگی در یک پرورشگاه را شنیده یا خواندهایم. گویا حتی آنان که کودکی و نوجوانی خود را در یک پرورشگاه سر کردهاند از یادآوری و بازگویی یا بازنویسی آن شرمنده و یا دست کم ناخرسندند. وقتی خانم محبوبه بهزاد فرشید با صندلی چرخدار به دفتر من آمد و «پشت حصار» را برای چاپ ارائه کرد، قضیه را چندان جدی نگرفتم. بیشتر از این لحاظ که گمان نمیکردم این شخص توانایی کافی ادبی برای نوشتن رمان حتی اگر حدیث نفس باشد را داشته باشد. سفری در پیش داشتم و قضیه را به برگشتم از سفر موکول کردم. اما هنگامی که صفحات اولیه کتاب «پشت حصار» را خواندم متوجه شدم که درمورد خانم بهزاد فرشید قضاوتم عجولانه بوده است. «پشت حصار» قصهی پر غصهی زندگیهایی است که پشت حصار پرورشگاهها میگذرد اما این درد اصلی نیست. درد، درد بیخانمانی و بیکسی است. چنین بچههایی معمولا مشکلات روانی ناشی از عدم اعتماد به نفس دارند. معمولا فاقد همدلی و یاری هستند؛ بنابراین وقتی کسی بتواند علاوهبر رنج خویش، رنجهای دیگر گرفتاران پشت حصار پرورشگاهها را با قلمی توانا و بیانی دلنشین بازگو کند، نشان از استعداد نویسندگی و توانایی خلق آثار خوب ادبی دارد. خانم محبوبه بهزاد فرشید چنین شخصی است. این نویسندهی توانا به احتمال زیاد بعد از این اثر، آثار دیگری هم خلق خواهد کرد. چون توان او در نوشتن نشان داده است که او بیش از هر چیز یک نویسنده است و جالب آنکه تصادفی که منجر به از دست دادن قدرت راه رفتن او شده و او را بر روی صندلی چرخدار نشانده نتوانسته در عزم او برای نوشتن خلل وارد سازد. تمام شدن چاپ اول کتاب «پشت حصار» ظرف دو هفته، نشانی است از اینکه او توانسته با خوانندگان کتابش ارتباط برقرار کند. مخاطبان نیز او و اثرش را بجا آوردهاند و اهمیت «پشت حصار» را برای درک بهتر و انسانیتر از کسانی که مجبورند فقدان خانواده را در پشت دیوار پرورشگاهها بر دوش کوچک و ناتوان خود بکشند، احساس کردهاند.»
از محبوبه بهزاد فرشید به عنوان نویسندهای که سود فروش کتابهایش را به آستان امام رضا (ع) تقدیم کرده بود، در جشن هنرمندان خادم رضوی در فرهنگسرای اندیشه تقدیر شد.
خرید کتاب پشت حصار اثر محبوبه بهزاد فرشید
علاقه مندان میتوانند کتاب محبوبه بهزاد فرشید را از سایت های مختلف خرید نمایند. کتاب پشت حصار اثر محبوبه بهزاد فرشید در حال حاضر در سایت ها به قیمت ۳۵۰۰۰۰ ریال و در انتشارات با ۲۰ درصد تخفیف به فروش میرسد.
6 دیدگاه
ناشناس
مجبوبه منم هنگامه هنگامه انصاری مفقیتتو تبریک میگم حیلی خوشحال شدم که به عنوان یک نویسنده پیدات کردم ولی اون عکس روی جلد کتاب پشت حصار رو تو کی از من برداشتی و چاپ کردی به جه اجازه ای تو این کار رو کردی .اون عکس مال من بوده وحالا میبینم دست توست وتو هیچکدوم از اون اومهایی که تو عکس هست نمیشناسی ومن ازت حیلی دلخورم محبوبه بی معرفت
ناشناس
من تمام موفقیت شما را پشت چهره ی این مرد فداکار و مظلوم شوهرتان دیدم .واون خانمی که گریه کردن ازشون سوال شد مطمینا زیر دست ی مرد بسیار نامرد بودند که اینطور اشکش در اومد.و حرف دل ی زن ایرانی و زد..شما موفق بودید پشتکار داشتید استعداد داشتید ولی اگر من به جای تهیه کننده خندوانه بودم اولین و بهترین هدیه رو به شوهر شما این مرد فداکار و از خود گذشته ..وبا تدبیر میدادم بعد هدیه به شما ی عزیز..از برنامه خندوانه خواهشمندم از مردهای خوب جامعه قدر دانی کنن که درس برای بقیه مردان شود چون به خد کافی زن در جامعه ایران له شده هست…
معصی
سلام من برنامه حندوانه را که نگاه کردم و صحبت های خانم بهزاد را شنیدم یاد دوران مدرسه ی خودم افتادم من در آبادان زندگی می کردم و دبستانی که در آن درس می خواندم کنار یه پرورشگاه بود که بچه های آنجا هم به همین مدرسه می آمدن.یادم میاد که یکی از همکلاسی هایم که در همون پرورشگاه زندگی می کرد یه روز صبح که آمد مدرسه تمام انگشت هاش بقدری زخم داشت و داغون بود که نمی توانست مداد ش را در دست بگیرد وقتی خانم معلم دست های او را دید تعریف کرد که سرپرستشان برای تنبیه اش لای انگشتانش مداد گذاشته و تا می توانسته فشار میداده .هر زمان یاد اون همکلاسی و انگشتان کوچکش که چطور له شده بود می افتم آن بغض کهنه و قدیمی که هیچ زمانی از بین نمی رود دو باره از لابلای آن خاطرات دور خودش را بیرون می کشد و تبدیل به بارانی می شود که می خواهد تسکین دهد ولی افسوس که تسکینی نیست.
ناشناس
سلام من برنامه حندوانه را که نگاه کردم و صحبت های خانم بهزاد را شنیدم یاد دوران مدرسه ی خودم افتادم من در آبادان زندگی می کردم و دبستانی که در آن درس می خواندم کنار یه پرورشگاه بود که بچه های آنجا هم به همین مدرسه می آمدن.یادم میاد که یکی از همکلاسی هایم که در همون پرورشگاه زندگی می کرد یه روز صبح که آمد مدرسه تمام انگشت هاش بقدری زخم داشت و داغون بود که نمی توانست مداد ش را در دست بگیرد وقتی خانم معلم دست های او را دید تعریف کرد که سرپرستشان برای تنبیه اش لای انگشتانش مداد گذاشته و تا می توانسته فشار میداده .هر زمان یاد اون همکلاسی و انگشتان کوچکش که چطور له شده بود می افتم آن بغض کهنه و قدیمی که هیچ زمانی از بین نمی رود دو باره از لابلای آن خاطرات دور خودش را بیرون می کشد و تبدیل به بارانی می شود که می خواهد تسکین دهد ولی افسوس که تسکینی نیست.
ناشناس
خانم عزیر از این همه اعتماد به نفس فقط لذت بردم خدا حفظت کند
بهزاد فرشید
با سلام
من تا کنون اسم خانم محبوبه بهزاد فرشید رو نشنیده بودم و نمیشناختمشون. نمیدونم خانم فرشید خودشون هم بچه پرورشگاه بودن یا فقط با بچه های پرورشگاه اشنایی داشتن. شاید هم فقط تخیلی از بچه های پرورشگاه رو خانم محبوبه بهزاد نوشتن. ولی من که خودم بزرگ شده پرورشگاه هستم و آسیب های فراوان اجتماعی و ضربه های روحیه شدیدی خوردم با دیدن اینکه یک خانم ایرانی کتابی در مورد شرح حال ما نوشته اشک تو چشام حلقه زده. نمیدونم این نوشته من رو خود خانم محبوبه بهزاد هم میخوانه یا نه ولی به هر حال دوست دارم بگم : سرکار خانم محبوبه بهزار فرشید، افتخار میکنم که بانوان ایران انقدر با دقت به مساءل اجتماعی میپردازند و از شما خواهش میکنم از بچه هایی که در پرورشگاههای ایران (من از شرایط پرورشگاه های دنیا که خبر ندارم) با هزار بدبختی و ناراحتی و بی محبتی بزرگ میشن بیشتر بنویسید. ما کودکانی هستیم که بدون هیچ گناهی از آغوش پر مهر نادر و نصیحت های عاشقانه پدر محرومیم.
خانم محبوبه بهزاد فرشید عزیز،عمرتون با عزت و نوشته هاتون پایدار