درخواست کمک پدر درسا نامور از پروفسور سمیعی،درسا کودک خردسال بابلسری است که به دلیل بیماری تومور مغزی در حال جان دادن است.خانواده درسا نامور یا انتشار این ویدئو و اشاره به جراحی مغز بهنام صفوی توسط پروفسور سمیعی، از وی برای جراحی مغز درسا و نجات جانش درخواست کمک کرده اند.
بهنام نامور پدر درسا درباره بیماری دخترش به ما میگوید:« درسا بچه سالمی بود، رشدی طبیعی داشت، اصلا فکرش را هم نمیکردیم که یک روز اینطوری بشود.»
« اینطوری» یعنی حالا که درسا به خاطر شدت یافتن بیماریاش، هم بینایی چشمهایش را از دست داده و هم گوشهایش دیگر نمیشنود. پدر درسا درباره این اتفاق میگوید:« اوائل که درسا فقط بیناییاش را از دست داده بود، باز به خاطر اینکه صدایمان را می شنید شرایط برایش قابل تحمل تر بود اما الان مدتی است که حتی دیگر صدای من ومادرش را هم نمی شنود و این تقریبا ارتباطش با ما قطع شده و همین موضوع او را به شدت ترسانده است.»
حالا پدر و مادر درسا برای اینکه به او نشان بدهند نزدیکش هستند، برای اینکه درسا بفهمد تنها نیست،مدام باید کنارش بنشینند و دست هایش را توی دستشان بگیرند. آنوقت خیال درسا راحت میشوند که توی دنیای به این بزرگی تنها نمانده…
دنیایی که یک روز وقتی هنوز بیماری اینقدر توی سر او پیشرفت نکرده بود، برای درسا پر از قصه بود؛ قصههایی که خود درسا نوشته بودند. حالا اما مدتهاست ، کتاب «قصههای درسا» مجموعه داستانی که درسا نامور نوشته، توی قفسه کتابخانه تنها ماندهاست.
پدر درسا در توضیح روند بیماری دخترش میگوید:« اوائل درسا از مدرسه به خانه میآمد و می گفت سرم درد میکند…سردردهایش که طولانی تر شد او را چند بار دکتر بردیم اما کسی تشخیص نمیداد که چه بیماری ای دارد. تا اینکه کم کم گفت که رنگها را هم نمیتواند تشخیص بدهد، همان موقع چشمهایش ملتهب شدند، بزرگتر شدند ؛جوری که انگار از حدقه زده بودند بیرون. خیلی نگران شدیم و چندبار او رابه چشم پزشکی بردیم اما دکترها به او عینک دادند ولی بینایی اش بدتر شد. تا اینکه یکی از پزشکان متخصص شبکیه تشخیص دادند که یک چیزی از داخل جمجمه به چشم ها فشار می آورد.»
و این آغاز تشخیص تومور مغزی برای درسا بود، خانواده درسا بعد از این تشخیص او را سریعا به بیمارستان امیرکلای مازندران منتقل کردند . نتایج MRI مغزی او در این بیمارستان تاییدی بود بر تشخیص قبلی؛وجود یک تومور مغزی در سر درسا. اما به خاطر نبود امکانات دراین بیمارستان ، درسا راهی مرکز طبی اطفال تهران شد.
اینجا بود که خانواده اش اولین بار اسم بیماری او را شنیدند:« گیوبلاستوم مولتی فرم» شنیدند و ته دلشان آرزو کردند که ای کاش این بیماری از سر درسا بیرون برود.
آن روزها را پدر درسا هیچوقت فراموش نمیکند:« دخترم بیستم مرداد ۹۵ جراحی شد، گفتند که تومور خارج شده اما چون بدخیم است درسا باید شیمی درمانی و رادیوتراپی هم بشود، که از اینجا به بعدذما درسا را برای درمان به بیمارستان محک بردیم .»
درسا چند دوره شیمی درمانی و رادیوتراپی را هم پشت سر گذاشت اما با افت گلبول های سفید در خون درسا ، روند درمانی او متوقف شد. حالا از اردیبهشت درسای ۹ساله شنوایی و بینایی اش را بهطور کامل از دست داده و خانواده او به خاطر اینکه شنیده اند جراحی تومور بدخیمی که در سردرسا ریشه کرده فقط از عهده پرفسور مجید سمیعی برمیآید، با ضبط وانتشار این فیلم دست کمک به سوی این جراح نام آشنا دراز کردهاند.
پدر درسا درباره این فیلم میگوید:« به ما گفته اند که تومور درسا جای بدی ریشه کرده و جراحی اش کار هرکسی نیست. گفتهاند که فقط این جراحی از عهده پرفسور سمیعی برمیآید. ما برای درمان درسا از هیچ کاری دریغ نمیکنیم، دوست نداریم بعدا حسرت بخوریم که ای کاش این کار را هم انجام داده بودیم، آرزوی ما زنده ماندن و سلامت درساست، به خاطر همین با وجود اینکه به پرفسور سمیعی دسترسی نداریم، اما با خودمان فکرکردیم اینطوری شاید با ایشان ارتباط بگیریم.»
این فیلم کوتاه ۴۴ ثانیه ای، این درخواست کمک اما به دست خیلیها رسیده؛ از دیروز که این فیلم در فضای مجازی منتشر شده، افراد زیادی با خانواده درسا تماس گرفته اند؛ خیلی ها برای درسا آرزوی سلامتی کرده اند، خیلی ها با این خانواده همدردی کرده اند و عدهای هم آمادگی شان را برای کمک به آنها اعلام کردهاند.
پدر درسا میگوید:« این حجم از همدردی مردم برای خودمان خیلی عجیب بود…واقعا به ما ثابت شد که مردم مهربانی داریم . من همینجا از همه آنهایی که این فیلم را دیدند و پیگیر حال درسا شدند تشکر میکنم. حتی یک نفر ازآلمان با ما ارتباط برقرار کرد وگفت سعی می کند فیلم را به دست پرفسور سمیعی برساند…»
آرزوی خانواده نامور،سلامتی درسا است؛دختر بچهای که تا کلاس دوم بیشتر درس نخوانده و ازهمان زمان که بیماری توی سرش لانه کرده،دیگر نتوانسته مدرسه برود. اما با این وجود با همان سواد کلاس دوم ابتدایی اش ، به خاطر استعداد زیادی که داشته دوتا کتاب قصه نوشته ….آرزوی خانواده درسا این است که او یک باردیگربا بقیه همکلاسی هایش سرکلاس مدرسه حافظ بابلسر بنشیند… آرزویی که امیدواریم هرچه زودتر رنگی از حقیقت بگیرد.

کتاب قصه درسا نامور