سعیده و رضا مهمان امشب ماه عسل یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۹۷
رضا لنگری اصالتن دره گزی که یکی از شهرهای خیلی معروف استان خراسان می باشد. درْگز یا درِگز از شهرهای استان خراسان رضوی و مرکز شهرستان درگز در شمال شرق ایران در نزدیکی مرز ترکمنستان است. همسر رضا لنگری هم متولد تهران با اصالت نیشابوری است. به گفته رضا وی زمانیکه نوجوان بوده و اتفاقا ترک تحصیل کرده بود به دلیل نبودن آب و غیر ممکن بودن کشاورزی، به مشهد مهاجرت کرد.رضا و همسرش بر اثر یک آشنایی توسط زندایی رضا که کار تزریقات انجام میدادند آشنا شدند و نهایتا به ازدواج ختم شد. ازدواج رضا و همسرش کاملا سنتی بود و به گفته همسر رضا آن زمان واقعا هیچ ملاکی برای ازدواج نداشته و معتقد است بر اساس قسمت و نظر بزرگ ترها ازدواج کرده اند.سعیده همسر رضا که مشکل عفونت کلیه داشته است و همسایه ی دایی رضا بوده است، برای تزریقات پیش زندایی می رفته است و همین مبنای آشنایی آنها می شود.
بیماری رضا لنگری عامل اعتیاد او
رضا لنگری : «در زمان سربازی به استان سیستان و بلوچستان افتادم و در همان دوران به گرد و گبار حساسیت پیدا کردم و عطسه های پشت سر هم و … دردسرهای فوق العاده ای برای او به وجود آورد و بعد از مدتی استفاده از داروهای ضد حساسیت و … به نتیجه نرسیدم و حتی بر اثر عطسه های پیاپی چندین بار تصادف های بسیار بدی در مشهد داشتم. این روند ادامه یافت تا نهایتا عده ای به من پیشنهاد استفاده از مواد مخدر دادند و گفتند درمان بیماری تو همین مواد مخدر است. این شد که ۳ سال بعد از ازدواج به اعتیاد روی آوردم و تا به جایی رسید که حتی در منزل مواد مصرف می کردم. من ۱۵ سال تریاک مصرف کردم تا اینکه این اواخر که مشکلات زندگی زناشویی مان هم وخیم شده بود، شیشه استفاده می کردم! آن زمان ماشین زیر پای خودم را به اصرار همسرم فروختم تا از خانه های مسکن مهر بخریم و حال بماند که آن خانه برایمان سودی نداشت و همین هم عامل دعوای ما بود چون همسرم سعیده را مقصر می دانستم!»
سعیده همسر رضا : «من اصلا مواد و … را در خانواده خود ندیده بودم! و به همین دلیل آنقدر ساده بودم که فکر می کردم این موادی که رضا مصرف می کند واقعا درمان و داروی بیماری اوست. تا اینکه روزهایی رسید که من تاب و توان خود را از دست دادم! در آن زمان یک پسر و یک دختر داشتیم و ۱۲ سال طول کشید تا خانواده من مشکل من را بفهمند و تمام این مدت تمام خانواده من معتقد بودند که من بسیار خوشبختم! و نکته بسیار بد اینکه در مدتی که همسرم رضا مواد مصرف می کرد، حتی من خودم از او پذیرایی می کردم و حتی برایش چایی نبات و … هم می آوردم. در واقع کاری به جز گریه و در خود ریختن بلد نبودم و الان می دانم که کاملا اشتباه کردم و باید به نوع درست و صحیح با مصرف کردن تریاک و شیشه همسرم رضا برخورد می کردم! من از آبروی خودم بسیار می ترسیدم و از اینکه به خانه پدر و مادر خود برگردم حس بدی داشتم… از همه بدتر اینکه خیلی از خانم ها در ایران هستند که از روی اجبار و نداشتن سرپناه و حمایت پدر و مادر و … تحمل می کنند!»
سعیده همسر رضا : «کار به جایی رسیده بود که همسرم به من تهمت خیانت هم می زد و فرزندان من تمام این ماجراها را می شنیدند و من معتقد بودم روزی بچه ها حامی من خواهند شد! تا اینکه یک روز همین اتفاق افتاد و پسر من با شنیدن تهمت خیانت همسرم عصبانی شد و به اتاق آمد اما من پسرم را بیرون هدایت کردم و سعی کردم در مقابل رضا سکوت کنم تا مشکل بزرگتر نشود و آبرویمان نرود… اما پسرم چند لحظه بعد برگشت و با پدرش گلاویز شد! هر چند که من هرگز به فرزندانم اجازه بی احترامی به پدرشان را نمی دادم!»

عکس سعیده همسر رضا
رضا : «من بیمار بودم! اصلا نمی فهمیدم چی کار می کنم و کلا مواد مرا به یک آدم دیگر تبدیل کرده بود…
سعیده همسر رضا : «عماد بعد از گلاویزی با پدرش از خانه بیرون رفت و بعد از گذشت حدود ۴ساعت باز نگشت و من و دخترم آرمیتا برای یافتن عماد از خانه بیرون رفتیم اما وقتی نتوانستم عماد را پیدا کنم، با آرمیتا به دادگاه رفتم و بعد حدود یک هفته به منزل مادرم رفتم… رضا در آن مدت بسیار من را اذیت کرد و با تلفن و پیامک و … من را تهدید می کرد. حتی این ترس من را دادیار پرونده متوجه شد و به همین دلیل بعد از اتمام جلسه دادگاه، دادیار به من گفت اول شما از دادگاه برو… این به دلیل ترس من برای دزدیده شدن آرمیتا و یا مسائل دیگر بود.»
سعیده همسر رضا : «من بعد از دادگاه کلی مسیرم را پیچیده کردم… سوار مترو و تاکسی و … شدم و همش نگران این بودم که رضا مرا دنبال کرده و جای من را پیدا کند. این شد که تصمیم گرفتم برگردم دادگاه… رفتم و به دادیار پرونده گفتم: من می ترسم و نگرانم، یک فکری برای من بکنید! این شد که دادیار پرونده به من گفت من جایی برای شما پیدا میکنم و نهایتا یک آدرس به من دادند که وقتی رفتم دیدم بهزیستی است! حالا مسئله این بود که دختر من که حتی یک ثانیه از من دور نشده بود را باید به بهزیستی می سپردم تا امنیت جانی او تامین شود و این یک تصمیم وحشتناک و سخت برای من بود! اما نهایتا با توجه به ترسی که داشتم انتخاب کردم که پا روی احساسم بگذارم و آرمیتا را به بهزیستی بسپرم!»
سعیده همسر رضا : «بعد از ۱۰ روز به دیدن آرمیتا رفتم… حال خیلی خیلی بدی داشتم وقتی با آرمیتا مواجه شدم! حتی با مددکار آرمیتا صحبت کردم و التماس کردم که مواظب آرمیتا باشند و نکته قابل توجه دیگر اینکه آن زمان اصلا از عماد خبر نداشتم!»
رضا : «از لحظه ای که خانواده ی من از خانه بیرون رفتم حدود ۳ ماه مداوم به دنبال خانواده ی خود و بچه هایم می گشتم! و جالب اینکه تمام مدت به این فکر میکردم که همسرم سعیده به من خیانت کرده و حتما کسی را زیر سر داشته و حالا رفته پیش او و به من خیانت کرده! در آن مدت کاملا یک ماشین خواب شده بودم و محیط خانه را بدون حضور زن و بچه هایم نمی توانستم تحمل کنم! این لحظه ها زمانهایی بود که کم کم با خودم به جنگ افتادم و از آنجاییکه ۱۵ ۱۶ سال کارم راننده تاکسی بودن دور و ور حرم امام رضا بود، به نوعی به امام رضا پناه بردم… با اینکه مواد مصرف می کردم اما به حرم امام رضا می رفتم و از او می خواستم کمکم کند که نجات پیدا کنم! مشکل اینجا بود که به مواد وابستگی داشتم و نمی توانستم رها بشم! نقطه عجز و احساس شکست من بعد از رفتن خانواده ام کاملا شکل گرفت… رفتن به سمت خدا و امام رضا نقطه ی امیدی برای زندگی من شد و با یک جرقه که وقتی با آقای سیدی (آقا جون) مسئول مرکز مهر امام رضا آشنا شدم، ایشان به من گفتند خیلی خراب کردی و اگر می خوای بچه ات را بدم دستت باید بری ترک کنی و خودت را تغییر بدی… پشت سر من حرف هایی هم بود که ممکن است بچه اش را بکشد و همسرش را بکشد و … و تمام این حرفها را آقای سیدی هم شنیده بود و به نوعی همه نگران بودند.»

عکس رضا معتاد به تریاک که ترک کرده
رضا : «من پیشتر همسرم را تهدید کرده بودم که اگر روزی مرا ترک کردی حق نداری آرمیتا را با خود ببری و اگر این کار را بکنی می کشمت!»
سعیده باغبان همسر رضا : «بعد از مدتی ارمیتا را از مرکز بهزیستی اولیه به یک مرکز بهزیستی خصوصی برده شده است که همان مهر رضا بود… من در آن مدت کمک آشپز یک مرکز بهزیستی بودم و در واقع آقاجون دریچه ی جدیدی از زندگی را به ما نشان داد! تمام حرف های آقاجون به حقیقت بپوست و با کمک آقاجون قرار شد رضا اول ترک کند، عماد هم پیش خاله خود رفته بود و خیالم از او راحت شده بود و آرمیتا هم پیش خودم آماده بود و حالا آقاجون تلاش می کرد زندگی ما را جمع و جور کند…»
موسسه مهر امام رضا
آدرس موسسه مهر امام رضا (پرتو مهر امام رضا) : مشهد،بلوار فکوری، بین فکوری ۲۵و ۲۷ پلاک ۱۶۵
شماره تلفن موسسه مهر امام رضا (پرتو مهر امام رضا) : ۰۵۱۳۸۸۴۶۲۴۴ – ۰۹۱۵۰۰۲۲۹۳۹
ماجرای زندگی فاطمه دختری که پدرش معتاد بود…
فاطمه که الان دو بچه دارد تمام تلاش خود را برای نجات پدرش از اعتیاد تمام تلاش خود را کرد…
فاطمه : «من به خاطر نوع زندگی بابام خیلی سرافکنده شدم و خجالت کشیدم حتی از بچه های خودم! به همه محبت می کردم اما محبت ام به خودم باز نمیگشت… بابای من خیلی انسان مهربانی است و همیشه با پدرم دوست بودم و هر مشکلی داشتم خیلی راحت بهش می گفتم و خیلی راحت گوش میکرد… بعد از فوت برادرم پدر من خیلی عوض شد… بابایی که حاضر نبود اشک منو ببینه بارها و بارها اشک من را در میاورد… حتی روز پدر همسرم را راضی کردم که بریم بابا رو ببینیم اما رفتیم و به من گفتند پدرت نیست… ۱۰ سال من روز پدر بابا نداشتم! من ۷ که ساله بودم پدرم من و روی پاش می گذاشت و حالا انقدر سنگ دل شده بود… پدرم حتی روز پدر حاضر نشد با من مواجه بشود… بابا موقع ازدواج من بودند ولی در آن روز برای من روز ازدواجم روز خوبی نبود و این فقط به خاطر ناراحتی من از شرایط اعتیاط پدرم و شنیدن طعنه و کنایه های مردم بود!»
فاطمه : «من هیچ وقت نتونستم بابام رو رها کنم چون بابای من خوب بود، خیلی خوب بود… ولی مواد بابای من را عوض میکرد! پدر من چندین بار ترک کرد و باز به سمت مواد برگشت… تا اینکه آخرین بار کم آوردم و گفتم بابا من دیگه بریدم و خسته شدم… دیگه کسی و ندارم و فقط تویی و من فقط بابا رو دارم و خودت باید تلاش کنی که ترک کنی من دیگه نمی توانم و نمی کشم! ذات پدر من خوب بود…پدر من به همه کمک میکرد و دست همه را می گرفت اما بابای من داغون شده بود… سه بار من بابا رو به کمپ فرستادم اما مدام ترک میکرد و دوباره باز میگشت… پدر و مادر من از یکدیگر طلاق نگرفته بودند اما حدود ۱۱ سال است که با یکدیگر ارتباطی ندارند… بابا روزی که پیش من آمد یک جفت دمپایی و یه شلوار لی پاره پاره پوشیده بود و من هنوز اون لباس ها را نگه داشته ام!»
در موج باز بخوانیم:
- جشنواره قهرمان من ماه عسل ۹۷
- اهنگ تیتراژ پایانی ماه عسل۹۷ + تیتراژ ابتدایی
- دعاهای هر روز ماه مبارک رمضان با ترجمه فارسی
- زندگینامه مهندس غلامرضا محمدی موسس بنیاد مادر
- زندگینامه قاسم تک دهقان مدعی کشف داروی سرطان در ماه عسل