اگزیستانسیالیسم (Existentialism)
اگزیستانسیالیسم به معنی هستیگرایی یا باور به اصالت وجود خود است و در اصل اگزیستانسیالیسم از واژهٔ اگزیستانس به معنای وجود برگرفته شده است. این لغت که در مناظرات ریاست جمهوری هم به کار برده شد، اصطلاحی است که اشاره به نوع تفکر و فعالیت فیلسوفان مشخصی از اواخر سدهٔ نوزدهم و اوایل سدهٔ بیستم دارد. این فیلسوفان با وجود تفاوتهای مکتبی عمیقی که با یکدیگر داشتند اما همگی باوری مشترک داشتند مبنی بر این که : “اندیشیدن فلسفی با موضوع انسان آغاز میشود” و در هستیگرایی نقطه آغاز فرد به وسیله آنچه «نگرش به هستی» یا احساس عدم تعلق و گمگشتگی در مواجهه با دنیای به ظاهر بیمعنی و پوچ خوانده میشود مشخص میشود. در واقع بر اساس تفکر اگزیستانسیالیسم، مکتبی به نام “اگزیستانسیالیست” به وجود آمد که پیروانی پیدا کرد. طبق باور اگزیستانسیالیستها زندگی بیمعناست، مگر اینکه خود شخص به آن معنا دهد. این بدین معناست که ما ابتدا خود را در زندگی مییابیم (خود باوری یا شناخت خود) ، آنگاه تصمیم میگیریم که به آن معنا یا ماهیت دهیم. سورن کییرکگور (متولد ۵ مه ۱۸۱۳) ، فیلسوف مسیحی دانمارکی، کسی بود که با وجود، انتخاب، و تعهد یا سرسپردگی شخص سروکار داشت و اساساً بر الهیات جدید و فلسفه، به خصوص فلسفهٔ وجودی (اگزیستانسیالیسم) تأثیر گذاشت و به همین جهت به او لقب پدر اگزیستانسیالیسم را دادهاند.
اگزیستانسیالیسم توسط فردریش نیچه و سورن کییرکگور، فیلسوفانی از قرن نوزده، بطور واضح مطرح شد، هر چند که در قرنهای پیشین نیز پیشگامانی داشت. سقراط در تمام دوران اشتغال فلسفی خود این دو شعار را تکرار میکرد که سؤال اول ماهیت فلسفه و سؤال دوم ماهیت فلسفه اگزیستانسیالیسمی را روشن مینماید :
- «زندگی نیازموده، ارزش زیستن ندارد»
- «خود را بشناس»
در قرن بیستم مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی، فیلسوفان اگزیستانسیالیست دیگری چون ژان پل سارتر، سیمون دوبوار و آلبر کامو (هیچ گرا، آثار آلبر کامو به نگرشهای اگزیستانسیالیسم شباهت دارد، اما در اصل آبسوردیسم میباشد) را تحت تأثیر خود قرار داد.
تفاوت اگزیستانسیالیسم با پوچگرایی
بعضی مواقع اگزیستانسیالیسم با پوچگرایی اشتباه گرفته میشود در حالی که با آن متفاوت است، پوچگرایان عقیده دارند که زندگی هیچ هدف و معنایی ندارد در حالی که اگزیستانسیالیستها بر این باورند که انسان باید خود معنا و هدف زندگی اش را بسازد.
تفاوت اگزیستانسیالیسم بیخدایی و اگزیستانسیالیسم مسیحی
میان «اگزیستانسیالیسم بیخدایی» و «اگزیستانسیالیسم مسیحی» تفاوت هست. از میان شناخته شدهترین اگزیستانسیالیستهای مسیحی میتوان از سورن کییرکگور، گابریل مارسل، و کارل یاسپرس نام برد. همانطور که گرایشهای مشترک بین متفکرین اگزیستانسیالیست وجود دارد، تفاوت و اختلاف نظرهایی هم بین آنها مطرح است (تفاوت اصلی بین اگزیستانسیالیستهایی است که منکر وجود خدا هستند مانند سارتر و اگزیستانسیالیستهایی که معتقدند خدا وجود دارد مانند تیلیچ)، و الزاماً همهٔ آنها درستی اطلاق اگزیستانسیالیسم به آثارشان را قبول نداشتند.
سارتر : «ما محکومیم به آزادی یعنی انتخابی نداریم جز اینکه انتخاب کنیم؛ و بار مسئولیت انتخابمان را به دوش کشیم.»
استفاده از واژهٔ اگزیستانسیالیسم
به نظر میرسد واژهٔ اگزیستانسیالیسم توسط فیلسوف فرانسوی، گابریل مارسل در میانهٔ دههٔ ۱۹۴۰ به کار گرفته شد و توسط ژان پل سارتر، کسی که در ۲۹ اکتبر سال ۱۹۴۵، اگزیستانسیالیسم را از موضع خود در مقالهای به کلوپ متنو در پاریس مطرح کرد، اقتباس شد. مقالهٔ او با نام اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر منتشر شد که این کتاب کوچک نقش مهمی را در فراگیری تفکرات اگزیستانسیالیستی ایفا کرد. این اصطلاح از گذشته به فیلسوفان دیگر که وجود، و در معنای خاص آن وجود آدمی، موضوع اصلی فلسفهٔ آنها بودهاست نسبت داده میشد. مارتین هایدگر تمرکز آثار خود را از دههٔ ۱۹۲۰ بر وجود آدمی قرار داد، و کارل یاسپرس در دههٔ ۱۹۳۰ فلسفهٔ خود را فلسفهٔ هستی نامید. هر دوی آنها تحت تأثیر فیلسوف دانمارکی، سورن کییرکگور، بودند. برای کییرکگور، بحران وجود آدمی دغدغهٔ اصلی بود. او را به عنوان اولین اگزیستانسیالیست میشناسند؛ در حقیقت او اولین فردی بود که صراحتاً سوالات اگزیستانسیالیستی را در کانون توجه فلسفه اش قرار داد. هم چنین در گذشته، نویسندگان دیگری صراحتاً مضامین اگزیستانسیالیستی را از خلال تاریخ فلسفه و ادبیات مطرح نمودند. در پی پیدایش اگزیستانسیالیسم طی دههها، زمانی که جامعه با آن بطور رسمی آشنا شد، اصطلاح اگزیستانسیالیسم به ناگهان فراگیر گشت. برخی نوشتهها و تفکرات که به مفهوم اگزیستانسیالیسم به نوعی پرداخته بودند، عبارتند از:
- تعالیم بودا
- اعترافاتِ سنت آگوستین
- عرفان برترِ ملاصدرا
- هملتِ ویلیام شکسپیر
اگزیستانسیالیسم ادبی
پس از جنگ جهانی دوم جریان تازهای به راه افتاد که میتوان آن را اگزیستانسیالیسم ادبی نام نهاد. از نمایندگان این جریان تازه میتوان سیمون دوبووآر، ژان پل سارتر، آلبر کامو و بوریس ویان را نام برد. فئودور داستایوسکی و فرانتس کافکا نیز مفاهیم اگزیستانسیالیستی را در آثار ادبی خود دستمایه قرار دادند.