معنی ضرب المثل نوشدارو بعد از مرگ سهراب چیست؟
رستم بعد از آن که به سهراب خنجر زهر آگین زد فهمید که سهراب پسرش است. پس فرستاد نوشدارویی بیاورند که اثر زهر را از بین ببرد، اما نوشدارو دیر رسید و سهراب زیر دستان پدر جان داد. معنی ضرب المثل نوشدارو بعد از مرگ سهراب به علاج واقعه ی بعد از وقوع آن اشاره میکند یعنی ضرب المثل نوشدارو بعد از مرگ سهراب را زمانی به کار میبریم که کار از کار گذشته و همه راه حلها بی فایده باشد. در اصل این ضرب المثل زمانی به کار می رود که ابزار و وسایل در هنگام نیاز، نایاب باشد امّا پس از رفع نیاز فراوان باشد. اشاره ی ضرب المثل نوشدارو بعد از مرگ سهراب به اتفاق افتادن مرگ، اشاره ی ظریفی به این نکته است که با توجه به اینکه وقتی شخصی بمیرد نمی توان او را زنده کرد، وقتی برخی اتفاقات در زندگی هم اتفاق بیفتند، نمی توان چیزی را تغییر داد و برای همین هر کار را باید به موقع انجام داد واگر به موقع و به جا صورت نگیرد مانند نوش دارویی خواهد بود که بعد از مرگ آورده شود که دیگر کار از کار گذشته و هیچ فایده ای ندارد و بهترین دارو هم بعد از مرگ کمکی نمی کند.
ریشه ضرب المثل نوشدار بعد از مرگ سهراب
ضرب المثل بالا مربوط به داستان رستم و سهراب است که ایرانیان علی الاکثر به جریان نبرد تن به تن این پدر و پسر که تا آن موقع یکدیگر را ندیده و اصلاً نمی شناختند کاملاً واقف هستند. این داستان تاریخی در واقع نبردی است میان تدبیر آدمی و تقدیر ایزدی. چون شاهکارها و ریزه کاری های سلطان ادب و ملیت ایران حکیم ابوالقاسم فردوسی در توصیف این داستان شیرین و دل انگیز منعکس است بی مناسبت نیست که ما وقع را توأم با گزیده ای از اشعار فردوسی که در ضمن بیان داستان خواهد آمد کما هو حقه شرح دهد تا شیوه بیان و طنین سخن فردوسی در نوشتن این داستان ملی و تاریخی محفوظ بماند
داستان ضرب المثل نوشدار بعد از مرگ سهراب در شاهنامه
رستم هنگام جدا شدن از تهمینه، همسرش، پس از آنکه فهمید به زودی دارای فرزند خواهند شد، بازوبندی به تهمینه دادکه آن رابه بازوی او ببندد. پس از مدتی تهمینه پسری به دنیا آورد و نامش را سهراب گذاشت وبازوبند را به بازوی او بست. سهراب کم کم بزرگ شد و در شجاعت و پهلوانی همانند پدرش رستم بود. یک روز با مادر درمورد پدرش صحبت کرد و فهمیدک ه پدرش کیست وچگونه آدمی است. سهراب تصمیم گرفت به جست وجوی پدر برود و با او همراه باشد و کاووس شاه که وصف پهلوانی ها و رشادت های سهراب را شنیده بود، رستم را برای مقابله با او فرا خواند. رستم برای این که این پهلوان جوان را ببیند و او را به خاک بزند،لباس ترکان را پوشید و مخفیانه به اردوگاه سهراب رفت.
«ژنده رزم»برادر تهمینه و دایی سهراب از جریان پدر و فرزندی سهراب خبر داشت و چون رستم را می شناخت، تهمینه او را باسهراب همراه کرده بود تا رستم را به سهراب بشناساند؛ اما از بخت بد، آن شب ژنده رزم از چادر سهراب بیرون آمده بود و این همان شبی بود که رستم به اردوگاه آمده بود. ژنده رزم بارستم روبرو شد وآن هادر تاریکی یکدیگر رانشناختند. ژنده رزم با دیدن سایه فریاد براورد اما رستم با ضربه ای او راکشت تابتواند به کارخود ادامه دهد.
فردا صبح سهراب از کشته شدن دایی خود آگاه و آماده رزم شد. سهراب می دانست که پدرش در میان پهلوانان ایرانی است،اما او را نمی شناخت. به همین دلیل از هژیر که نزد آنان اسیربود، سراغ رستم را گرفت. هژیر بدون آنکه از سهراب و ماهیت واقعی او و نقشه اش آگاه باشد، نشانی تمام پهلوانان را داد و وقتی می خواست رستم را معرفی کند، گفت او یک پهلوان چینی است. هژیر می ترسیدکه سهراب قصد جان جهان پهلوان راداشته باشد،به همین دلیل اطلاعات غلط به اوداد. سهراب از قصدهژیر آگاه شد و اصرارکرد که رستم و چادر او رانشان دهد، اما هژیر حتی با پول ومقام و وعده های دیگر سهراب هم راضی نشد نشانی از رستم به سهراب بدهد. سهراب خشمگین به چادر کاووس شاه حمله برد.کاووس شاه کسی را نزد رستم فرستاد واو را به کمک طلبید.
رستم نزد سهراب آمد تا اورا ازجنگ بازدارد. سهراب پدر را دید و حدس زد که شاید او رستم باشد. به همین دلیل او را به کناری کشید و از نام و نشان او پرسید. رستم که سهراب را نشناخته بود،باز هم هویت خود را پنهان کرد. سهراب جوان از یافتن پدر ناامید شده بود،تصمیم گرفت به سپاه کاووس حمله کند. قرارشد فردا صبح رستم و سهراب بایکدیگر کشتی بگیرندتا برنده و بازنده ی میدان پهلوانی معلوم شود. در دور اول سهراب پیروز شد و بر طبق رسم پهلوانی که رستم پیشنهادکرد، قرارشد دوباره کشتی بگیرند.
در دور دوم ،رستم پیروز شد وبا خنجر خود قلب جوان را از هم درید؛ بی خبر از آنکه فرزندش سهراب است وفقط وقتی بازوبند رابر بازوی سهراب دید،فهمیدکه چه کرده است. رستم آن پهلوان نامدار،بر جسد فرزند گریه ها و ناله ها کرد.آن گاه گودرز را برای آوردن نوشدارو نزد کاووس شاه فرستاد اما کاووس از بیم نجات سهراب و همدست شدن پدر و پسر و در خطر دیدن تاج و تخت خود،در فرستادن نوشدارو، کوتاهی کرد. رستم دلتنگ از مرگ فرزند و خشمگین از خیانت کاووس شاه،نزد او رفت تا نوشدارو بگیرد اما سهراب جان باخت و نوشداروی پس از مرگ سهراب در فرهنگ ما مثل شد.
نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهند
عقل داند که بدان زنده نگردد سهراب
بعد ازین لطف تو با ما به چه دانی مانَد
نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهند
وقت هر کار نگه دار که نافع نبود
نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهی
این سخن گفتن بیجا به چه ماند دانی؟
نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهند
چه سود ار بود خود بهدست سروش
پس از مرگ سهراب داروی هوش