عقیله بنی هاشم کیست؟
عقیله (تلفظ: aqile) نام دخترانه ی عربی به معنی زن بزرگوار، زن با اصل و نسب، گرامی و نجیب زاده بوده و در حالت کلی به هر چیز گرامی ، ارجمند و نفیس گفته می شود. عقیله در کاربرد به عنوان صفت برای یک بانو، معنی زن کریمه ای را می دهد که در میان خاندان و خویشاوندان خویش، بسیار عزیز، ارجمند و قابل احترام باشد. همچنین در فرهنگ عربی عقیله به زن خردمندی می گویند که مسائل را با صبر و خرد بالا حل و فصل کرده و در کارش دوراندیشی و آینده نگری داشته باشد. به همین دلیل حضرت زینب کبری (س) در فرهنگ اسلام و در میان اعراب لقب عقیله بنی هاشم را گرفت. امام سجاد (ع) خطاب به عقیله بنى هاشم، زینب کبرى (س) مى فرمایند: «یا عمه انت بحمد الله عالمه غیر معلمه، و فهمه غیر مفهمه». یعنی : «عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اینکه معلم داشته باشى، و فهمیده اى هستى بى آن که کسى مطالب را به تو فهمانده باشد.». در برخى از روایات است که حضرت زینب مجلس علمى داشت و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او مى رفتند. این صفات برجسته که براى هیچ یک از زنان معاصر او فراهم نشده است، زینب را از دیگران ممتاز ساخت، چنانکه او را «عقیله بنى هاشم» مى گفتند و از وى حدیث فرا مى گرفتند. ابن عباس از او حدیث کند و گوید: «عقیله ما، زینب دختر على (ع) حدیث کرد… و این لقب بر او ماند؛ چنان که به عقیله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقیله گفتند». از سخنان فاضل دربندى و جز او از عالمان دیگر، ظاهر و هویدا است که آن خاتون دو سرا، حضرت زینب کبرى (س)، علم منایا و بلایا (مرگ ها و پیشامدهاى سخت) را مى دانسته، و فرمایش امام سجاد (ع) به او: «یا عمه انت بحمد الله عالمه غیر معلمه، و فهمه غیر مفهمه» دلیل و راهنما است به این که زینب دختر امیرالمؤمنین (س) محدثه بوده، یعنى همه چیز (از جانب خداى تبارک و تعالى) به او الهام مى شده و در دلش آشکار مى گشته است. همچنین علم و دانش او از علوم لدنیه (علومى که از استاد فرا نگرفته، بلکه از جانب خداى عزوجل) بوده است.
کافی است تاریخ عاشورا را از ذهن خود بگذرانیم و زینب را در برابر آن مصایب تنها ببینیم و عملکرد او را با وجود این همه مصایب بنگریم تا تأثیرش را در حفظ اسلام بفهمیم عقیله بودن آن بانوی با عظمت برای ما به راحتی قابل فهم و درک است. از کارهای مدبرانه و عاقلانه او این بود که در حین کوچ دادن اسراء به شام دستور داد محملها را سیاه پوش کنند این کارهای او از نظر دشمن بیاهمیت بود ولی عقل و درایت زینب به آینده و به حفظ نهضت حسینی با این مظاهر پرمعنی حکم مینمود. علامه قزوینی در بیان عقیله بودن زینب در کتاب « زینب من المهد الی اللحد» مینویسد: عقل و درایتی که زینب داشت حادثه کربلا را رهبری و از فرزندان امام چنان آبرومندانه سرپرستی نمود و جان امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ را از مرگ حتمی نجات داد. و کاخ یزید را به لرزه در آورد.[۵] و نهضت حسینی را تا به امروز زنده و پاینده نمود.آن حضرت را علاوه بر عقیله بنی هاشم ، عقیله الطالبیین ، عقیله القریش و عقیله النساء نیز لقب دادهاند. از آن جا که اکثر منابع تاریخی این لقب را به حضرت زینب نوشتهاند، از متون قدیمی تا متون عصر حاضر این لقب به آن بانوی مخدره اطلاق شده و در منابع معتبر شیعه و سنی آمده است.حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند. روزهایى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت که بر اساس دردهاى فراوان از جمله: شکسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سیلى خورده و سقط جنین، حدود۹۰ روز بسترى بود. ناگفته پیداست که چنین بیمارى، نیاز به پرستار دارد، لذا حضرت زینب در سن ۵ سالگى از مادر پذیرایى و پرستارى مى کرد و متاسفانه طولى نکشید که به فراق مادر مبتلا گردید. صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چنین می نویسد:
- در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار همین بس که خطبه طولانى و بلندى را که حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا (س) در دفاع از حق امیرالمؤمنین (ع) و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم (ص) ایراد فرمودند، حضرت زینب (س) روایت فرموده است.
- و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر می کند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل می نویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه (س) را از حضرت زینب (س) روایت کرده و می گوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»
فصاحت و بلاغت عقیله بنی هاشم
- به خدا قسم اى یزید، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندریدى.
- اى یزید! در آن روزى که خداوند بدنهاى پاک شهیدانمان را حاضر می کند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا می دانى در چه حالى؟ در حالیکه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین برده اى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى که به دست آورده اى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را که در کربلا به خاک و خون کشیده اى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند می فرماید: (کسانى را که در راه خدا شهید شده اند مرده مپندارید. بلکه آنان زنده اند و در نزد خداى خود روزى می خورند). آل عمران: ۱۶۹
- اى یزید! براى تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى کسى که این مقام را براى تو زینت داده و تو را بر گردن مسلمین سوار کرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست که چه جانشین بدى براى خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آنِ کیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.
کرامات عقیله بنی هاشم
- «شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار می گوید: در سال هزار و صد و هفتاد دچار مشکل بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نورانی) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیده اى در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چنین بود: «آلِ طاها لَکُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء». و خدا به برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.
ازدواج حضرت زینب با عبدالله بن جعفر
- پدر عبدالله، جعفربن ابىطالب است که ذوالجناحین (داراى دو بال) و ابوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پیغمبر بود.
- ابوهریره در باره جعفر مىگوید: پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابىطالب کسى نبود.
- جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشههجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عدهاى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدن او به مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسید و چنین گفت: «نمىدانم از آمدن جعفر دلشادترم و یا از فتح خیبر».
- و نیز از رسول خدا (ص) شنیده شد که مىفرمود: «مردم از ریشههاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یک ریشه هستیم».
- ابن حجر در اصابه (۴) نقل مىکند که رسول خدا فرمود: «خوى و خلقت عبدالله به من مىماند» سپس دست راست عبدالله را گرفته وچنین فرمود: «بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب و کار را براى عبدالله مبارک گردان». این جمله را سه بار مکرر مىکند. و سپس مىفرماید: « من در دنیا و آخرت سرور آن ها هستم».
- این شعر عبداللهبن قیس رقیات است که مىگوید: من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مىدانست که مال باقىنخواهد ماند، به مستمندان و بیچارگان ببخشید و نام خود را جاویدان کرد.
- و این سخن عبدالله بن ضرار است که در ستایش عبدالله مى گوید: اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر کس که در خانهات را بزند و فرود آید بهترین میزبانى. میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى که خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویىهایى از تو بدیدند.
- ابن قتیبه در عیونالاخبار نقل مىکند (۵) که هنگامىکه معاویه از مکه باز مىگشت، به مدینه آمد و هدایا و مال بسیارى براى حسن و حسین و عبداللهبنجعفر و محترماندیگر قریش فرستاد. به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ کنند و ببینند هر کدام با هدایاى خود چه مىکنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدایا را برسانند، معاویه به اطرافیان خود روى کرده، چنین گفت: اگر بخواهید، بهشما مىگویم که هر کس با هدیهاش چه خواهد کرد. اما حسن، مقدارى از عطریات هدیهاش را به زنان خود داده و بقیه را به هر کسکه نزد او بود، مىبخشد. اما حسین، از کسانى که پدرانشان در صفین کشته شده و یتیم شدهاند، شروع مىکند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى کرده و تقسیم مىکند و شیر تهیه کرده به مردم مىدهد. اما عبداللهبن جعفر، به غلام خود مىگوید: بدیح، قرضهاى مرا ادا کن و اگرچیزى ماند وعدههایى که به مردم دادهام انجام بده. و اما فلان…تا آخر. فرستادگان که بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همانطور بود که معاویه گفته بود. عبدالله در بخششهاى خود اسراف مىکرد، و از آن که مالش از میان برود و یا به دشمنانش برسد ابایى نداشت. اگر در کفش به جز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداى بپرهیزد که آن را تقاضا نکند.
- در اصابه از محمدبن سیرین نقل مىکند که یکى از دهقانان اراضى سواد (۶) ازعبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد. آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنینگفت: مانیکوکارى را نمىفروشیم. (۷)
- ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین (۸) نقل مىکند: وقتى که حسن بن علىاز دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنا بر وصیتى که امام حسن نموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا به خاک سپارند، بنىامیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حکم چنین مىگفت: چه جنگهایى که از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفن کنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم، هرگز این کار نخواهد شد. حسین نپذیرفت و گفت: چارهاى نیست جز آن که برادرش در کنار جدش به خاک سپرده شود. نزدیک بود فتنهاى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میان نمىگذاشت. او به پسر عمویش حسین عرض کرد: تو را به حق من که کلمهاى برزبان نیاورى. عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى که مادرش زهرا بهخاک سپرده شده بود (۹) دفن گردید (۱۰) و مروان حکم بازگشت.
آخر عمر حضرت زینب
عمر شریف این بانوی بزرگوار ۵۶ سال است. در آخر عمر ایشان در مدینه منوره، قحطی پیش آمد. شوهرایشان، جناب عبدالله بن جعفر مزرعه ای در شام داشت. ناچار به اتفاق او به شام حرکت کردند و در آنجا حضرت زینب(سلام الله علیها) از دار دنیا رفت. قبر شریفش هم در همان محوطه ای که متعلق به عبدالله بن جعفر بود دفن گردید. وفات آن مخدره در چهاردهم ماه رجب در سن ۶۲ گفته شده است و بعضی پنجم ماه رجب ۶۲ را به عنوان تاریخ وفات ایشان ذکر کرده اند.[۸] ولی در خصوص مکان و قبر آن حضرت اختلاف است.
در جنوب شرقی دمشق در هفت کیلومتری آن، شهری وجود دارد بنام شهر زینب. این محل که راویه نام دارد، بدون تردید محل دفن شخصی به نام ام الکلثوم است. اما بین علما اختلاف نظر وجود دارد که این شخص کیست؟
عده ای می گویند آن که در راویه دفن است، یکی از امامزاده هاست ولی زینب کبری نیست. برخی دیگر می گویند ام الکلثوم کنیه حضرت زینب است و راویه قبر زینب کبری است. عده ای دیگر از علما نظرشان بر این است که زینب کبری در مدینه مدفون می باشد. مرحوم سید محسن امین در جلد سی و سوم اعیان الشیعه چنین نظری دارد.
روایاتی هم در کتاب های طراز المذهب، بحر المصایب، انوار الشهاده وجود دارد که یه استناد آنها می توان گفت که زینب کبری(سلام الله علیها) در هفت کیلومتری دمشق، در روستای راویه مدفون است.[۹] ولی به هر حال، هنوز هم محل دفن ایشان، محل اختلاف میان علما است.