بیوگرافی لووان هفتوان بازیگر ارمنی
لووان هفتوان متولد فروردین ماه سال ۱۳۴۵،دارای مدرک فوق لیسانس رشته کارگردانی تئاتر از آکادمی هنرهای نمایشی روسیه است. بسیاری لووان هفتوان را به دلیل ایفای نقش در فیلم “پرویز” به کارگردانی مجید برزگر می شناسند که در این فیلم نقش پیرپسری رانده شده از خانه را ایفا کرده است.لووان هفتوان در سال ۱۳۷۴ به کانادا مهاجرت کرد و با تأسیس کمپانی تولیدات هنری «لهمز» و گروه تئاتری «ریرا» در شهر تورنتو نمایشنامه های متعددی را کارگردانی و اجرا کرد که از جمله آنها میتوان به «آهای کی اونجاست؟» (ویلیام سارویان)، «عاشق» (هارولد پینتر)، «دارم خواب میبینم. نمیبینم ؟» (لوئیجی پیراندلو)، «مرغ دریایی» (آنتوان چخوف)، «شاید رؤیا» (لوئیجی پیراندلو) و «یکشنبه» (هارچ تارونیان) اشاره کرد. لووان هفتوان به عنوان بازیگر نیز علاوه بر ایفای نقش در چندین نمایش در برخی از آثار سینمایی همچون «صدای تاریک» ساخته بهروز افخمی حضور داشته است.

لووان هفتوان پس از ۱۹ سال دوری از وطن، در تابستان ۱۳۸۹به ایران بازگشت. او در ایران نیز به عنوان کارشناس تئاتر همکاری هایی با جشنواره بینالمللی تئاتر فجر در زمینه داوری و انتخاب نمایشنامه های ایرانی و غیر ایرانی را آغاز کرد و در همین زمان پیشنهاد بازی در فیلم لرزاننده چربی و سپس پرویز را دریافت کرد و دور جدیدی از فعالیتهای او در ایران آغاز شد.
فعالیت های سینمایی لوون هفتوان
- کوپال (۱۳۹۵)
- دراکولا (۱۳۹۴)
- یک دزدی عاشقانه (۱۳۹۴)
- مردی که اسب شد (۱۳۹۳)
- پرویز (۱۳۹۱)
- لرزاننده چربی (۱۳۹۱)
- صدای تاریک (۱۳۹۰)
- در کوچه های عشق (۱۳۶۹)
- تئاتر بازی یالتا (۱۳۹۵)

ماجرای عجیب دزدیده شدن پاسپورت و ماندن در روسیه
لووان هفتوان بازیگری است که در ابتدای دهه هفتاد طی یک سفر کاری رهسپار ارمنستان می شود اما به دلیل دزدیده شدن گذرنامه ناچار میشود سالها خارج از کشور بماند!
لووان هفتوان : «در سال ۱۳۷۰ به اولین تئاتر بین المللی ارامنه در شهر ایروان دعوت شدم. دو نمایشنامه داشتیم : “سیاوش” و “سودابه” که کولاژی از شعر و نمایش نامه های مختلف به زبان ارمنی بودند. من چون شش ماه خدمت کرده بودم و هنوز معافی نداشتم، به وزارت ارشاد رفتم و توانستم با سپردن وثیقه اجازه خروج از کشور بگیرم. آن زمان هنوز ارمنستان از شوروی جدا نشده بود و ما برای رسیدن به آنجا باید از طریق مسکو به ایروان می رفتیم. این شکل رفتن هزینه زیادی داشت، به این دلیل تصمیم گرفتیم از راه زمینی و از طریق ترکیه وارد خاک ارمنستان شویم. بزن و بکوب باعث دزدی ساکم شد!

یک شب در قطاری که به سوی ارمنستان می رفتیم، در کوپه بغلی من چند تا از برو بچه های باحال با ساز و آواز، بساط بزن و بکوب راه انداخته بودند که من هم به جمع آنها پیوستم و نمی دانم چه موقع توی واگن آنها خوابم برد. به مقصد که رسیدیم، متوجه شدم که ساکم را که حاوی پول ها و مدارکم بود دزدیده اند. بدتر از همه گذرنامه ام بود. فکر میکردم کارم یکی دو روزه تمام شود… پس از پایان جشنواره گروه مان مجددا از مسیر ترکیه به ایران برگشت اما من چون گذرنامه نداشتم نمی توانستم وارد خاک ترکیه بشوم. در ارمنستان هم ایران سفارتخانه یا کنسولگری نداشت. دویست دلار از دوستانم قرض کردم و به همراه گزارش پلیس محلی راهی مسکو شدم تا از آنجا بتوانم گذرنامه یا جواز عبور بگیرم. چون شرکت هواپیمایی ایرفلوت برای دو روز بعد یعنی پنجشنبه، پروازی به مقصد تهران داشت فکر می کردم در نهایت کارم یکی دو روزه درست می شود اما صدور جواز یک سال طول کشید.
صبح یک روز سه شنبه بود که وارد مسکو شدم. همه چیز حالت غیر عادی و بحرانی داشت، تانک ها ریخته بودند توی خیابان و مسکو در آستانه فروپاشی و انقلاب و کودتا بود به همین دلیل صدور جواز برای من یک سال طول کشید! مدتی بعد وقتی خبری از گذرنامه و جواز عبور نشد تصمیم گرفتم همانجا ادامه تحصیل بدهم.ابتدا در کلاس های شش ماهه زبان شرکت کردم و بعد از آن به آکادمی هنرهای نمایشی روسیه رفتم.»

عوارض افسردگی لوون هفتوان بعد از جدایی از همسرش
لوون هفتوان بعد از روسیه به کانادا مهاجرت کرده و ازدواج کرده است. اما زندگی مشترک وی و همسرش نهایتا به جدایی ختم شده است : «هشت نه سال{با همسرم} در تورنتو زندگی کردیم اما نهایتا کارمان به جدایی کشید.این جدایی افسرده ام کرد. شبها اغلب از خانه بیرون میزدم و بی هدف رانندگی میکردم. هر وقت و هر جا که خوابم می گرفت، همانجا توی ماشین می خوابیدم. چند بار پلیس مشکوک شده بود و مرا بازخواست کرده بود .و حتی یکبار ساعت ۲ نیمه شب پشت چراغ قرمز خوابم برد. خوابی که دردسر های زیادی برایم ایجاد کرد و از بخت بد یک پلیس خیلی بد اخلاق و مقرراتی به تورم خورد که حواله ام داد به دادگاه و یک قاضی بی گذشت که از خودش مردم آزار تر بود و من هم مجبور شدم به قاضی دروغ بگویم که من همراه با دوستی بودم که در حین رانندگی دعوای مان شد و او رفت و من هم چون عصبانی بودم، ناگهان خوابم برد!
قاضی پس از کلنجار های بسیار گفت همه حرف هایت را قبول دارم، ولی نمی توانم با قضیه خوابیدن پشت چراغ قرمز کنار بیایم! همین باعث شد که یک سال گواهینامه هم را توقیف کردند و بعد از آن دیگر رانندگی نکردم.

ماجرای سربازی لووان هفتوان
لووان هفتوان : «در سال ۱۳۶۶ که جنگ شدت گرفت، دولت اعلام کرد دانشجویانی که معافیت تحصیلی دارند با توجه به وضعیت جنگ باید ۶ ماه به جنگ بروند. حدود ۵۰ هزار دانشجو شامل این وضعیت می شدند. در آن زمان حدود ۱۰۵ کیلو بودم. قدم ۱۷۵ بود. دوستی بهم گفت اگر وزنت بالای ۱۲۵ کیلو بود میتونستی معافیت بگیری. در مدت ۳ ماه به ۱۲۷ کیلو رسیدم. برای گرفتن معافیت به نظام وظیفه رفتم، بعد از معاینه پزشکی، پزشک به من گفت که مشکلی نداری و قانون معافیت شما دیپلمه ها می شود و شامل تو نمی شود! برای سربازی آمدیم وارد طرح سپاه بشویم ولی چون سپاه فقط هموطنان مسلمان را قبول میکرد، ما که جزو اقلیت مذهبی بودیم نتوانستیم سپاه برویم. منتقل شدیم به وزارت دفاع. در وزارت دفاع هم همه سربازها که آمده بودند با توجه به تحصیلاتی که داشتند در بخش های مختلف رفتند و فقط من ماندم.من هم چون تئاتر خوانده بودم و وزارت دفاع کاری برای من نداشت نهایتا منتقل ام کردند به فروشگاه اتکا!»
در موج باز بخوانیم: