معنی ضرب المثل سحرخیز باش تا کامروا باشی
ضرب المثل سحر خیز باش تا کامروا باشی از جمله ضرب المثل های معروف زبان فارسی است که از دیرباز کاربرد بسیاری دارد. در اصل مفهوم ضرب المثل سحرخیز باش تا کامروا باشی به معنای اهمیت دادن به سحر خیز شدن است. هر چند که از نظر علمی به خوابیدن به موقع و بیدار شدن در وقت سحر بسیاری سفارش شده است اما گاهی این مبناهای علمی از طریق ضرب المثل ها بیشتر در ذهن ها می مانند و گذشتگان و فیلسوفان ایرانی بسیار از این ضرب المثل استفاده کرده اند. سحرخیزی از عوامل موثر در زندگی سالم است چرا که بدن انسان طوری طراحی شده است که هماهنگ با طبیعت عمل کند. طبق این طراحی ما باید زمان طلوع خورشید از خواب برخیزیم و با غروب خورشید بخوابیم. ولی اغلب اینگونه عمل نمیکنیم و حتی گاهی اوقات کل شب بیداریم و روزها تا ظهر میخوابیم. تمام اینها عادات بدی هستند که به سلامتی ما ضربه میزنند، ما میبایست طبق طبیعت خود رفتار کنیم و سحرخیز باشیم.
ریشه ضرب المثل سحرخیز باش تا کامروا باشی در زبان فارسی
داستان ضرب المثل سحرخیز باش تا کامروا باشی در مرزبان نامه چنین آمده: «بوذرجُمهر هر بامداد به خدمت خسرو شتافتی و او را بگفتی: شبخیز باش تا کامروا باشی. خسرو به حکم آنکه به معاشرت و معاقرت در سماع اغانی و اجتماع غوانی شب گذشته بودی و با ماهپیکران تا مطلع آفتاب بر ناز بالش تنعّم سر نهاده از بوذرجمهر به سبب این کلمه متأثر و متغیر گشتی و این معنی را همچون سرزنش دانستی، یک روز خسرو چاکران را بفرمود: تا به وقت صبحی که دیده جهان از سیاهی ظلالت و سپیده نور نیمگشوده باشد و بوذرجمهر روی به خدمت نهد بر وی زنند و بیآسیبی که رساننده جامه او بستانند. چاکران به حکم فرمان رفتند و آن بازی در پرده تاریکی با بوذرجمهور نمودند. او بازگشت و جامه دیگر بپوشید چون به حضرت آمد، خسرو پرسید موجب دیر آمدن چیست؟ گفت: میآمدم دزدان بر من افتادند و جامه من ببردند من به ترتیب جامه دیگر مشغول شدم. خسرو گفت: نه هر روز نصیحت تو این بود که: شب خیز باش تا کامروا باشی، پس این آفت هم به تو از شبخیزی رسید. بوذرجمهور بلافاصله جواب داد: شبخیز دزدان بودند که پیش از من برخواستند تا کام ایشان روا باشد، خسرو از بداهت گفتار به صواب و حضور جواب او خجل گشت.»
معنی : بزرگمهر٬ هر روز صبح زود خدمت انوشیروان می رفت٬ پس از ادای احترام٬ رو در روی انوشیروان می گفت: سحر خیز باش تا کامروا گردی. شبی٬ انوشیروان به سرداران نظامی اش٬ دستور داد تا نیمه شب بیدار شوند و سر راه بزرگمهر٬ منتظر بمانند. چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید٬ لباس هایش از تنش در بیاورند و از هر طرف به او حمله کنند تا راه فراری برای او باقی نماند. بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد. برهنه به درگاه انوشیروان آمد٬ پادشاه خندید و گفت: مگر هر روز نمی گفتی٬ سحر خیز باش تا کامروا باشی؟ بزرگمهر گفت: دزدان امشب٬ کامروا شدند٬ زیرا آنها زودتر از من٬ بیدار شده بودند. اگر من زودتر از آنها بیدار می شدم و به درگاه پادشاه می آمدم من کامرواتر بودم.
بُزُرْگْمِهْر بُخْتَگان (سده ۶ میلادی) فرزند بُختَگ که به شکل معرب آن را بوزرجمهر هم نوشتهاند. وزیر خردمند خسرو انوشیروان شاهنشاه ساسانی بود. در برخی نوشتار بزرگمهر بابرزو یا برزویه پزشک دربار انوشیروان یکسان انگاشته شده است که شاید به دلیل همزمانی این دو بوده باشد. نخست بزرگمهر برای آموزش و پرورش فرزند هرمز گماشته شدهبود. هرمز نسبت به بزرگمهر خوش رفتاری ننمود و استاد را از خود آزرد، اما سپس از کرده خود پشیمان شد و جایگاه بزرگمهر بالا گرفت، تا آنکه به وزارت رسید و در امور کشوری با شایستگی بسیار به انوشیروان خدمت نمود.
خسرو یکم (زایش ۵۰۱، مرگ ۵۷۹ میلادی) فرزند قباد یکم، معروف به خسرو انوشیروان (کسری نوشیروان، انوشه روان) دادگر ، بیست و دومین شاهنشاه ساسانی، از سال ۵۳۱ تا سال ۵۷۹ میلادی بود. واژه «کسری/ کسرا» که عربیشده «خسرو» است و عربها آن را به طور کلی برای شاهان ایران به کار میبردند، پس از اشغال ایران بهوسیلهٔ مسلمانان، در خود ایران برای نام بردن از شاهانی که نام خسرو داشتند، ازجمله خسرو انوشیروان، به کار رفت.
1 دیدگاه
ناشناس
ممنون خیلی بهم کمککرد