طلا معتضدی کیست؟
طلا معتضدی خواهر نگین معتضدی بازیگر ، فیلمنامه و نمایشنامه نویس ایرانی، متولد سال ۱۳۶۰ است. وی که ۴ سال از خواهرش نگین بزرگتر است الگوی اصلی نگین در روی آوردن بخ عرصه هنر و بازیگری است.طلا معتضدی تبحر فوق العاده ای در نوشتن فیلمنامه و نمایشنامه داشته و در سالهای اخیر فعالیتهای چشم گیری انجام داده است. طلا از همان کودکی عاشق کتاب بوده و با کتابخانه ای از کتابهای دلخواهش اجین بوده و همیشه در اتاقش در حال کتاب خواندن دیده میشد به طوریکه نگین معتضدی خواهرش طلا را از کودکی با کتاب دیده است و میگوید : «از زمانی که یادم میآید طلا بود و کتاب». طلا معتضدی که کتاب هم می نویسد در خصوص کتابه هایش و علاقه به کتابخوانی میگوید: «عشق به کتاب از همان بچگی در من بود. در خانه یک کتابخانه نسبتا بزرگ داشتیم کما اینکه باید ۴ سال منتظر میماندم تا خواهری به اسم نگین وارد زندگیام شود که بتوانم با او بازی کنم. به همین خاطر آن بازیها را با کتابها انجام میدادم.
کم کم به سمت خواندن کتاب گرایش پیدا کردم و دراین راه مادرم مشوق من بود. برای هر دوی ما کتاب میخواند، پدرم نیز همینطور. این ماجرا ادامه داشت تا زمانی که من به دوران دبیرستان رسیدم و تصمیم داشتم وارد رشته علومتجربی شوم. معلمی داشتیم که زبان تدریس میکرد. او به من گفت تو چرا میخواهی بروی سمت تجربی؟ تو باید بروی سمت سینما و فیلم. . . چون میدیدند چقدر فیلمها را دنبال میکردم و همیشه مجله فیلم میخواندم. به همین خاطر تصمیم گرفتم برای ورود به دانشگاه، کنکور هنر بدهم.»
طلا معتضدی با تغییر تصمیمش برای رفتن به سمت کنکور هنر مجبور شد تمام کتابهای تجربی دور ریخته و کتابهای هنر را گرفته و مطالعه کند. او نهایتا با شرکت در کنکور هنر در رشته نمایش قبول شد. طلا در سال اول رشته نمایش که گرایشی نداشت و مدام با خود می اندیشید که آیا این رشته به دردش میخورد یا خیر؟…
طلا معتضدی در مقایسه خود با خواهرش نگین معتقد است : «شخصیت من نسبت به نگین درونگراتر بود. نگین انگار متولد شده بود که بازی کند. حتی از بچگی در عکسها خوب میایستاد و فتوژنیک بود اما من اصلا آنطور نبودم. برای همین در دانشگاه تردید کردم که من اصلا نمیتوانم بازی کنم. معلم بازیگری ما خانم مهتاب نصیرپور بود. خیلی هم از دست من شاکی بود. تا اینکه آخر آن ترم آقای نادری آمدند به ما درس بدهند و این شد که ایشان یکباره گفتند: «هرکس یک نمایشنامه بنویسد.» وقتی من نمایشنامهام را نوشتم، بالاترین نمره آقای نادری یعنی ۱۹٫۷۵ را گرفتم. آقای نادری گرایش مرا انتخاب کرد و گفت: تو باید ادبیات نمایشی بخوانی. حالا همیشه و هر جایی او را دعا میکنم. مسیر واقعی من را ایشان مشخص کرد. طلا معتضدی در خصوص شخصیت خود معتقد است دچار نوعی اضطراب درونی است و وقتی کسی به او بگوید چقدر کارت خوب بوده اول خوشحال میشود و بعد استرس میگیرد که نکند نتواند بنویسد یا اگر ذهنش قفل کند چه خواهد شد…
کاراکترسازی طلا معتضدی
طلا معتضدی : «واقعیت این است تمام کاراکترهایم چیزی از جهان بیرونی دارند؛ حالا نه الزاما چیزی از خودم؛ مثلا عادتی را در کسی میبینم که برایم جالب است؛ آن را در کاری به فراخور نقش در شخصیت میگنجانم. همیشه از مابهازاهای بیرونی استفاده میکنم. از خودم هم گاهی استفاده میکنم.»
نوشتن داستان های ترسناک
طلا معتضدی با اشاره به امکان نوشتن داستانهای ترسناک توسط خودش گفت : چندی پیش با کارگردانی که میخواست کار ترسناکی بسازد مذاکره کردم. به نظرم زمانی حتما فیلمنامهای درباره مرگ مینویسم اما حس میکنم وقتی نویسنده از چیزی میترسد و دربارهاش مینویسد انگار کاراکترهایش از خودش شجاعتر هستند. انگار کاراکترها به جنگ چیزهایی میروند که تو پشت آنها پنهان میشوی. تا به حال کاراکتری را ننوشتم که ترس از مرگ داشته باشد. فکر میکنم مستلزم مرحلهای است که اول خودم به این ترس تسلط پیدا کنم و بعد بنویسم.
بهترین نگارش از دید طلا معتضدی
طلا معتضدی با در نظر گرفتن کلاس های آموزشی خود توسط آقای فرهادی میگوید : «آقای فرهادی در کلاسهایشان میگویند اسمش بانک عاطفی است؛ یعنی ما چیزهایی را که به طور روزمره برایمان اتفاق میافتد در این بانک عاطفی ذخیره میکنیم و بعد به شکل تغییر یافتهاش در دراممان استفاده میکنیم؛ بنابراین آنچه میگویید، هست؛ اگر مثلا من مشکلاتی را نداشته باشم نمیتوانم در موردش بنویسم اما لازم نیست همه چیز برای خودم اتفاق بیفتد. میگردم آن مورد را که میخواهم پیدا میکنم و با صحبت با او، اطلاعاتش را به بانک عاطفی خودم منتقل میکنم. همیشه میگویند نویسندهها، شنوندههای خوبی هستند؛ در حالی که این ترفندی است برای شنیدن چیزهایی که به دردشان میخورد تا استفاده کنند.»
اصولا طلا شخصیتی دارد که معتقد است تحقیق میدانی و کتابی از جمله مواردی هستند که باید در نظر داشت چرا که امکان و فرصت صحیح و خطا کردن در عمر کوتاه انسانی وجود ندارد و عقل حکم میکند از تجربیات دیگران استفاده کنیم.
نگین معتضدی از خواهرش طلا و تاثیرش در زندگی او میگوید
نگین معتضدی: «داشتن خواهر نویسنده از کودکی روی من آنقدر تاثیر گذاشت که دیگر حتی لازم نبود در بزرگسالی از او تاثیر بگیرم، من حتی تئاتر را هم با طلا شناختم و حتی نخستین تئاتر زندگی ام را با طلا رفتم زمانی که طلا به رشته تئاتر رفت من می خواستم دامپزشکی بخوانم چون به حیوانات علاقه زیادی دارم اما وقتی با او سر کارهایش رفتم، دیدم به آن محیط و کار علاقه دارم و رفتم دنبال مسیری که او رفته بود.»
نگین معتضدی: «از زمانی که یادم میآید طلا بود و کتاب. قطعا حضور یک آدم کتابخوان در خانواده بهشدت تاثیرگذار است؛ به خصوص روی خواهر کوچکترش. به نظرم خواهر بزرگتر یکجورهایی الگو است. شاید اگر طلا میرفت سمت مهندسی، من هم به آن سمت میرفتم. تاثیری که طلا در زندگی من داشته خیلی مهم است. من حتی تئاتر را هم با طلا شناختم و حتی نخستین تئاتر زندگیام را با طلا رفتم. زمانی که طلا به رشته تئاتر رفت من میخواستم دامپزشکی بخوانم چون به حیوانات علاقه زیادی دارم. اما وقتی با او سر کارهایش رفتم، دیدم به آن محیط و کار علاقه دارم و رفتم دنبال مسیری که او رفته بود.»
نگین معتقد است یک تفاوت پررنگ با خواهرش دارد و آن این است که به اندازه او قوی نیست. نگین : «راستش من به اندازه طلا آنقدر قوی نیستم که بگویم بقا جزو وظایف انسان است. من در مقابل یکسری مشکلات خیلی ضعیف میشوم. یکی از آنها اتفاقاتی است که برای مادرم میافتد. چند وقت پیش متاسفانه مادرم دچار عارضه قلبی شدند. با طلا رفتند بیمارستان که یک نوار قلب بگیرند. من و دخترخالهام خانه بودیم. وقتی از بیمارستان زنگ زدند و گفتند که او را شب بیمارستان نگه میدارند، در جا غش کردم. این را که شنیدم از ترس و نگرانی حتی نتوانستم روی پایم بایستم. برای همین اصلا نمیتوانم به جهان بدون مادرم و خواهرم فکر کنم و اینکه بدون آنها اصلا مگر میتوان ادامه داد؟ »
تاثیر انرژی خواهری بر خلق کاراکترهای قصه های طلا معتضدی
طلا معتضدی : واقعیتش این است که من هر کاری را که مینویسم نگین را در آن میبینم اما در نهایت بستگی به کارگردانی دارد که کار را میسازد و اینکه چقدر دست مرا در این مورد باز بگذارد یا نگذارد. گاهی بازیگران کارها توسط یک نفر انتخاب میشوند که دوست ندارد کسی در آن دخالتی داشته باشد. در مجموعه «تکیه بر باد»مشغول ساخت کاراکتری بودم که هنوز نگین انتخاب نشده بود. خیلی اتفاقی آن نقش زیاد شد و اتفاقا نگین هم برای آن نقش انتخاب شد. کارگردان از این روند راضی بود اما میشنیدم از دور و اطراف که چون خواهرش آمده، دارد نقش او را زیاد میکند.
طلا معتضدی : اما در واقع نه نمیتوانم این کار را بکنم. البته اینکه کاری را به من سفارش بدهند که با توجه به ویژگی های نگین معتضدی بنویسم، یک چیز است اما اینکه عمدا کاراکتری را به خاطر خواهرم طولانی کنم در شرایطی که داستان و نقش آن پتانسیل را نداشته باشد، شدنی نیست. چنین کاری ظلم در حق خواهرم است یا هر بازیگری که این را از من بخواهد. کاراکتر باید پتانسیل نهفتهای برای آنکه قصهاش ادامهدار باشد، داشته باشد.
عمق رابطه خواهری بین نگین معتضدی و خواهرش طلا معتضدی
در یکی از مصاحبه ها از نگین و طلا معتضدی در خصوص تصور دور بودن از هم سوال شده بود که در پاسخ به آن طلا معتضدی این چنین گفت: «دور بودن از هم …وای. . . نه اصلا!! ببینید شاید ما درگیر کار باشیم؛ به حدی که یک هفته نتوانیم با هم صحبت کنیم اما نزدیک هم هستیم و خیالمان راحت است که هستیم. راستش من خیلی از مرگ میترسم، چه مرگ دیگران و چه لحظه مردن خودم. وقتی به این فکر میکنم که لحظهای بلند شوم و ببینم آدمهایی که برایم خاص هستند، دیگر حضور ندارند و نیستند، آن لحظه برایم آخرالزمان است. انگار رنگ از جهان میرود. من معتقدم آدمها موظف به زندگی کردن هستند. ممکن است به زندگی ادامه بدهم اما دیگر رنگی در جهانم وجود ندارد.» طلا معتضدی : «گاهی نگین حرص مرا درمیآورد؛ مثلا یکی به او زنگ میزند و میگوید من فلان جایزه را بردهام اما من به او میگویم دروغ است و دلیل برایش میآورم تا بپذیرد.» نگین: چیزی که در خانواده ما صددرصد است و فکر میکنم در همه خانوادهها باشد این است که در روابط خونی چیزی هست که برای من خیلی قشنگ است، در روابط خونی تو هرگز خواهرت را قضاوت نمیکنی شاید کاری که کرده را قضاوت کنی اما نه آن کار و نه قضاوت تو درباره کارش تاثیری روی تفکر تو نسبت به آن آدم ندارد. این مساله در سایر روابط نیست. این حس رابطه همخونی است. طلا: زمانی من و نگین سر موضوعی دعوا کردیم که البته تقصیر نگین هم بود و با هم قهر کردیم. یک کتاب به نگین داده بودم که بعد مادرم برایم آورد. پشت کتاب یک صفحه برایم نامه نوشته بود که مضمونش همین حرفهایی است که الان گفت که ما از خون هم هستیم و … که به نظر من هم درست میگوید، باید بگذاریم در این روابط ، هم خونی حرف بزند. امیدوارم که خانواده در فرهنگ ما همیشه پابرجا بماند. این هم خونی ریشه خانواده را تغذیه میکند.