ازدواج ناصر محمدخانی (همسر ناصر محمدخانی کیست؟)
ناصر محمدخانی ستاره سابق پرسپولیس دو شب پیش مراسم ازدواج خود را با همسر سوم در حضور اسطورههای سابق این تیم جشن گرفت. از مهمانان جشن ازدواج سوم ناصر محمدخانی مجتبی محرمی، مرتضی فنونی زاده، رحیم یوسفی، بهروز رهبری فرد را میتوان نام برد. ناصر محمد خانی چند سال پیش به دلیل قتل همسر اول خود به نام لاله سحرخیزان، توسط زنی به نام شهلا جاهد (که گفته میشد عاشق ناصر محمدخانی بوده است)، عزادار شد و مدتی بعد ازدواج دومی با همسر دومش داشت که ازدواجی ناموفق بود تا اینکه پنج شنبه شب (۲ آذر ۱۳۹۶) مراسم ازدواج سوم خود را برگزار کرد. ظاهرا جنجال ها و ماجراهای ناصر محمدخانی به این زودی ها پایانی ندارد و چند وقت پیش نیز ربوده شدن او توسط همسر صیغه ای دیگری سر و صدا به پا کرده بود که در ادامه ی همین مطلب از موج باز مصاحبه و اتفاقات آن آمده است. کسی که ۱۱ سال پیش در یک روز پاییزی وقتی به خانه برگشت، با جسد غرق در خون مادرش رو به رو شد، علی محمد خانی پسر بزرگ ناصر محمدخانی بود علی محمد خانی هم فوتبالیست است و در قطر و ایران بازی کرده است. عرفان پسر دوم ناصر محمدخانی و همسر اولش هم در حال حاضر ۱۸ ساله است. در زمان قتل لاله سحرخیزان، عرفان ۶ یا ۷ ساله بود و علی نیز حدود ۱۰ – ۱۱ سال سن داشت. علی متولد دوحه و عرفان متولد ایران است چرا که علی زمانی به دنیا آمد که پدرش ناصر محمدخانی در قطر بازی میکرد و حتی خانواده مادرش هم در قطر ساکن بودند. در واقع ناصر محمدخانی و همسر اولش در دوحه با یکدیگر آشنا شده و ازدواج کرده بودند. علی محمدخانی پسر بزرگ ناصر محمدخانی در مورد حال و روز پدرش گفته بود : پدر در حال حاضر مدیر یک مجموعه ورزشی در شهر ری هستند و همان جا هم زندگی میکند و این روزها خیلی حوصله کار ندارند و ترجیح میدهد در آرامش زندگی کنند.
ناصر محمدخانی : «عرفان پسر کوچکم در قطر است، چون سرباز است. سربازی علی را خریدم چون در آن زمان میشد سربازی افراد مقیم را خرید. منتظریم دوباره اعلام کنند تا بتوانیم سربازی عرفان را هم بخریم. این قانون فعلا اجرا نمیشود تا بتوانیم سربازی عرفان را هم بخریم.»
بیوگرافی همسر سوم ناصر محمدخانی
همسر سوم ناصر محمدخانی خانمی ۳۸ ساله و نقاش به نام سپیده است که خود نیز پسری نوجوان دارد. ناصر محمدخانی از همسر اولش لاله سحرخیزان دو پسر به نام های علی و عرفان دارد. ناصر محمدخانی در مورد نحوه آشنایی اش با همسر اولش گفته است: «اصلیت همسر اولم “لاله سحرخیزان” شیرازی بود اما در قطر به دنیا آمده بود و بزرگ شده بود. خانواده سحرخیزان ورزشی بودند، زمانی که تیم ملی به قطر میرفت بچههای تیم ملی را به خانهشان دعوت میکردند و مهمانی میگرفتند. به همین ترتیب رفت و آمد ما بیشتر شد و من از این طریق با او آشنا شدم. اولین بار او به هتل ما آمده بود و برای من هدیه خریده بود. اولین بار آنجا او را دیدم. خیلیها معتقدند همین خوبیهای همسرم بار مسئولیت من را بیشتر میکرده است و با ازدواج دوم من اتفاق بسیار ناگواری در مورد همسر اول من رخ داده است و خیلیها که شاید اگر شما هرگز سمت همسر دوم نمیرفتم این اتفاق برای لاله سحرخیزان نمیافتاد! خب درست است، این اتفاق نمیافتاد. من فریب دلم را خوردم. من نمیخواهم از خودم تعریف کنم اما بسیار عاطفی و دلنازک هستم. زمانی که یکی را میبینم که در حال گریه کردن است اشک در چشمانم جاری میشود حتی اگر آن فرد غریبه باشد. زمانی که ایشان از مشکلاتش برای من گفت، تصمیم گرفتم که به او کمک کنم چرا که سختیهای بسیاری کشیده بود.»
عکس مراسم ازدواج ناصر محمدخانی با همسر سوم خود
مصاحبه با علی محمدخانی در مورد مادرش (همسر اول ناصر محمدخانی)
علی محمدخانی : «مامان از همان اولش بابا را خیلی دوست داشت. قبل از اینکه بابا برود قطر، مامان طرفدار پرسپولیس بود و خیلی هم پیگیر بود، حتی به گفته خودش، وقتی مدرسه میرفت، فوتبال بازی میکرد به عشق ناصر محمدخانی! مامانم فوتبالیست نبود ولی فوتبال را دوست داشت. بعد وقتی که در قطر زندگی میکردند، یک دفعه خبردار میشوند که ناصر محمدخانی و حمید درخشان به قطر آمدهاند. دایی و پدربزرگم رفتند دیدن بابا. بابا با شوهرخالهام دوست میشود و بعد هم با مامان از طریق شوهر خالهام آشنا میشوند. این شروع عشقشان است و بعد هم ازدواج و خیلی زود هم که من میآیم.»
علی محمدخانی : «همه آنهایی که مادرم لاله سحرخیزان را میشناختند، میگویند خیلی اهل فعالیتهای اجتماعی بوده و دست خیر داشته. مادرم کار خیر خیلی زیاد انجام میداد. با خانم آقای پروین مثلا لباس و اینجور چیزها آماده میکردند. حالا از خانم پروین هم بپرسید، هر چند وقت یک بار دو کیسه بزرگ لباس و پول میبردند برای بچههای بیسرپرست یا بدسرپرست و کلی کارهای اینطوری. کلا مامان خیلی مهربان بود. برای ما هم این کارها را انجام میداد. مثلا برای ما دو برابر آنها میخرید که آنها را بدهند برود. مثلا لباس جدید میخرید. کلا هر چیزی برای ما میخرید برای آن بچهها هم میخرید. من بیشتر اوقات با مامان بودم. مامان اگر بود، مسیر زندگی من خیلی تغییر میکرد. مطمئنم هیچ وقت این علی که الان هستم، نبودم. بعضی اتفاق ها مسیر زندگی آدم را کمی عوض میکنند، رفتن مامان هم مسیر زندگی من را خیلی عوض کرد.»
ماجرای قتل لاله سحرخیزان از زبان پسرش علی
علی محمدخانی : «من همش دارم حسرت این را میخورم که کاش من آن روز خانه بودم. کاش مدرسه نمیرفتم. با اینکه سنم کم بود، اگر بودم، زندگی طور دیگری میشد. قضیه این بود که آن شب خاله مهنوش و خاله ساغر با بچههایشان خانه ما بودند. قرار بود فردایش برویم بیرون. من هم آن روز کمی کسل بودم. حالم خوب نبود. نمیخواستم بروم مدرسه. مامان گفت برو زود میآیم دنبالت که برویم بیرون. همه بچهها هم رفتند مدرسه. من هم آخرش گفتم اشکالی ندارد، میروم. اتفاقا همان روز بود که من دوباره در تیم منتخب تهران قبول شدم. خوشحال آمدم خانه و گفتم مامان را سورپرایز کنم که دیدم یکی جلوتر از من زندگیام را سورپرایز کرده است. من اولین نفر بودم. کلید داشتم ولی کلیدم داخل قفل نمیرفت. من همیشه شب ها پنجره را باز میگذاشتم. حدود یک ساعت جلوی در بودم، هرچه در میزدم، کسی در را باز نمیکرد. کیفم را گذاشتم و از لبه دیوار بالا رفتم و از پنجره اتاقم وارد خانه شدم. رفتم اتاق خودم دیدم خانه ریخت و پاش است. چیزی نفهمیدم. فکر کردم خدمتکارمان آمده است. بعد مادرم را صدا کردم، دیدم فایده ندارد، کسی جوابم را نمیدهد. رفتم سمت اتاق اسباب بازیها. بعد رفتم به سمت تراس. دیدم ریخت و پاش است. یک سیگار هم کف تراس افتاده بود. فکر کردم نه مامان سیگاری است نه خدمتکارمان، پس سیگار برای چی اینجاست؟ یک کم ترسیدم. بعدش برگشتم دیدم مامانم توی راهرو افتاده است. با یک چیزی رویش را پوشانده بودند. اول چیزی نفهمیدم. بعدا که برگشتم تازه خون را دیدم. آن موقع تازه متوجه شدم. نشستم تلفن را برداشتم زنگ زدم ۱۱۰. یک خانمی گوشی را برداشت. گفتم که این اتفاق افتاده است، گوشی را گذاشت. احتمالا فکر کرد شوخی میکنم. از آنجا به بعد همه اتفاقات شروع شد.»
ماجرای آن روز : «ساعت ۱۴ روز چهارشنبه ۱۷ مهرماه سال ۸۱ جسد کاردآجین زنی جوان در خانه شماره ۴۶ خیابان گلنبی در نزدیکی میدان کتابی در حوالی منطقه میرداماد تهران کشف شد و به این ترتیب گرهگشایی از یک معمای جنایی پیچیده که مربوط به قتل زن ۳۲ سالهای به نام «لاله» در غیاب دو پسر کوچک او بود، در دستور کار قاضی کشیک قتل و ماموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت. در اولین بررسیها مشخص شد که مقتول با ۲۷ ضربه چاقو به قتل رسیده است. تحقیقات ابتدایی نشان داد که قربانی این جنایت، همسر ناصر محمدخانی فوتبالیست سرشناس سالهای دهه ۶۰ بوده و این شخص در زمان وقوع حادثه، به همراه تیم پرسپولیس در آلمان بهسر میبرده است. با بررسی روابط همسر مقتول، ردپای زنی ۳۲ ساله به نام شهلا (خدیجه) جاهد به عنوان همسر موقت ناصر محمدخانی بهدست آمد که این زن پرستار پس از بازداشت در تاریخ ۱۷ تیرماه سال ۸۱ مدعی شد چهار سال با ناصر زندگی پنهانی داشته است. تحقیقات نشان داد که شهلا از ۱۳ سالگی به ناصر محمدخانی علاقهمند بوده است تا اینکه از طریق یکی از فوتبالیستهای معروف دیگر توانسته با وی رابطه برقرار کند.»
در بهار سال ۸۲ و در آستانه سالمرگ لاله، تنها متهم این پرونده یعنی شهلا جاهد لب به اعتراف گشود و در حضور مقام قضایی گفت: «ناصر با پرسپولیس به آلمان رفته بود. من تصمیم گرفتم با استفاده از غیبت او برای همیشه لاله را از زندگیم حذف کنم. شب حادثه با کلیدی که از خانه ناصر داشتم، داخل منزل او رفتم و پشت شوفاژ پنهان شدم. از آنجا دیدم که لاله، دو فرزند و دوستش به خانه آمدند. تا صبح پشت شوفاژ بودم. وقتی فرزندان لاله به مدرسه رفتند و دوستش از خانه خارج شد، لاله روی تخت دراز کشید. من چاقویم را آماده و دستکشم را دست کردم. بعد یک راکت بدمینتون برداشتم و با دسته آن محکم ضربهای به سر لاله زدم. بعد با هم درگیر شدیم و من هم با ضربات چاقو آنقدر او را زدم تا جان داد.» سرانجام پس از ۸ سال جنجال و کشمکش و تاخیر چندباره در اجرای مجازات شهلا جاهد، او ساعت ۵ صبح ۱۰ آذر سال ۸۹ در زندان اوین به دار مجازات آویخته شد.
ماجرای ازدواج سوم ناصر محمدخانی و قتل و اعدام همسر اول و دوم
۱۷ مهرماه سال ۸۱ یکی از جنجال ترین جنایات ایران رخ داد و در آن زن ۳۲ ساله ای به نام لاله سحرخیزان که همسر ناصر محمدخانی بود در غیاب دو پسرش که هر دو در مدرسه بودند به طرز فجیعی به قتل رسید. باوجود اینکه ناصر در زمان قتل در اردوی آلمان بسر می برد پلیس و قاضی پرونده تجسس های خود را روی این فوتبالیست متمرکز کردند و پی بردند زنی به نام شهلا جاهد که همسر صیغه ای ناصر محمدخانی بوده و بسیار روی همسر اول ناصر محمدخانی (لاله سحرخیزان) حساس بوده است میتواند او را کشته باشد. شهلا جاهد بازداشت شد و با وجود اصرار به بی گناهی در قتل لاله سحرخیزان، ۱۱ ماه بعد لب به اعتراف باز کرد و در بازسازی صحنه جنایت جزییات قتل لاله را فاش کرد که کاملا با صحنه قتل مطابقت داشت. شهلا جاهد به اعدام محکوم شد و پس از بررسی پرونده این قتل از سوی ۳۵ قاضی بالاخره روز ۱۰ آذرماه به دار مجازات آویخته شد. جنجال های ناصر محمدخانی با وجود اینکه پرونده قتل همسر اولش و اعدام زن صیغه ای اش باید فروکش می کرد اما وجود یک زن دیگر در زندگی اش باز او را بر سر زبانه ها انداخت او با زنی که در باقرآباد صیغه کرده بود، یک روز بار سفر بسته و پا به فرار گذاشت و سپس در بازگشت به تهران توسط خانواده همسر صیغه ای اش به زور ربوده شد و با اطلاع به پلیس نجات یافت! حالا بعد از اینکه دیگر زنی در زندگی ناصرمحمدخانی حضور نداشت این فوتبالیست بار دیگر سر سفره عقد نشست و با یک زن ۳۸ ساله نقاش با نام سپیده که خود نیز پسری نوجوان دارد ازدواج کرد. در مراسم ازدواج ستاره سابق پرسپولیس که دوپسرش به نام های علی و عرفان هم حضور داشتند، مجتبی محرمی،مرتضی فنونی زاده، رحیم یوسفی،بهروز رهبری فرد و .. جزو میهمانان اصلی بودند.
ماجرای قتل از زبان ناصر محمدخانی
ناصر محمدخانی : «اولین بار شهلا جاهد را ۱۴ – ۱۵ سالش بود و نمیدانم در دوره راهنمایی بود یا دبیرستان اما فکر میکنم که اول دبیرستان بود و با روپوش مدرسه به بازار آمده بود دیدم. برادرم در مغازه آدرس منزل را به او داده بود، من بعدا با برادرم دعوا کردم که چرا آدرس منزل و مکان زندگی ما را به او داده است. وقتی که او به در منزل ما آمد، بچهها گفتند که خانمی در مقابل منزل با من کار دارد! من به شدت جا خوردم. گفتم که یک خانم اینجا با من چه کار دارد؟ در را باز کردم و دیدم که ایشان بود و با روپوش مدرسه آمده بود و بعدا هم به من گفت که به بهانه دلدرد از مدرسه بیرون آمدم و خودش را به منزل ما رسانده است. من هم که در آن زمان در منزل حضور داشتم، ایشان را سوار ماشین کردم و در نزدیکی منزلشان پیاده کردم، از او خواهش کردم که دیگر به در منزل نیاید چرا که آنجا محل زندگی ماست و همگی من را میشناسند. نمیدانم ولی فکر میکنم که حرفهای من باعث شده بود که به او بر بخورد. او دیگر رفت و تنها یکی دو بار بر سر تمرین حاضر شد و پس از امضای عکس، رفت. دیگر از او تا سال ۷۶، ۷۷ یعنی ۴، ۵ سال قبل از وقوع آن اتفاق خبری نبود. یکروز تلفنم زنگ خورد. صدایش برایم آشنا بود، میپرسید که او را میشناسم یا نه؟ با خودم گفتم صدایش چقدر آشناست اما در نهایت خودش را معرفی کرد، به شدت جا خوردم و بعد هم که با من صحبت کرد و از مشکلاتش گفت و اینکه چه زندگی داشته و هماکنون دیپلمش را گرفته و در بیمارستانها پرستاری میکند، یک فردی هم نه اینکه با او زندگی کند بلکه گویا او را اذیت میکرده و پولش را خورده بود، من دلم برایش سوخت و گفتم که کمکش کنم اما نمیدانستم که او برای زندگی من نقشه کشیده است و خانه و زندگی من را دیده و طمع کرده است. از خودش پرسیده بود که چرا من نه؟ شاید شیطان او را اغفال کرده و دست به این کار زد. زمانی که به اتهام قتل در زندان بود به او گفتم که حرفهایت را بزن و با خودت حرفها را نبر و خودت را راحت کن. آنجا عذابش خیلی سخت است و عذاب آخرت با عذاب دنیا خیلی متفاوت است. گفتم خودت را سبک کن و برو! اما او حرفی نزد. او گفت که اگر بتوانی برایم رضایت بگیری حرف خواهم زد. من به او گفتم که کارهای نیستم. من تنها ولی قهری فرزندانم هستم و در مورد همسرم کارهای نبودم، تنها در این زمینه پدر و مادر مرحومه همسرم میتوانستند تصمیمگیری کنند. کاری از دست من برنمیآمد، اما او بعدا دوباره با من صحبت کرد و گفت اصلا چیزی نبوده که بخواهد بگوید. من مطمئنم که ایشان در روز حادثه تنها نبوده است. حتی یک مرد هم به راحتی نمیتواند یک نفر را بکشد چه برسد به یک زن. آیا یک زن میتواند به تنهایی برای یک قتل اقدام کند؟ پزشک قانونی گفته بود که اثر انگشت بر مچ پای مرحومه همسرم بوده است. مگر میشود یکی دو پای همسرم را گرفته باشد و همزمان هم به او چاقو زده باشد؟ چگونه چنین چیزی ممکن است؟ امکان ندارد. حتما کسی بوده است که دو پای همسرم را گرفته است و یک نفر دیگر هم به او ضربه زده است.»
ماجرای ربوده شدن ناصر محمد خانی توسط همسر صیغه ای چه بود؟!
۶ سال پس از اعدام شهلا جاهد( همسر صیغه ای او) که لاله سحرخیزان (همسر عقدی اش) را از پای درآورد نام زن سومی هم به میان آمده که این بار گفته می شود سعی داشته محمدخانی را بدزدد هر چند بستگان آن زن مدعی اند گروگان گیری در کار نبوده و اختلاف مالی داشته اند ولی به هر صورت باز هم یک زن، نام چهره ای مشهور را به صفحه اول رسانه ها بازگردانده است. ما مرجع قضاوت نیستیم و نمی توان گفت ناصر محمد خانی مرتکب گناه شده که ملاحظات شرعی را رعایت می کند و حتی اگر رفتاری را جامعه و خاصه زنان ناپسند بداند الزاما به منزله گناه شرعی نیست. دستمایه این خطوط اما سرنوشت بازیکنانی است که ناگهان ثروت و شهرت را مزه مزه می کنند منتها با پایان عمر حرفه ای خود گویی به بن بست می رسند و احساس یک نواختی می کنند. در این مورد البته گویی کاری که یک جامعه با یک پیشکسوت فوتبال انجام می دهد به زنانی که با او در ارتباط هستند منتقل شده است. چرا که از مقطعی به بعد جامعه هم برای ناصر محمد خانی که روزی صد هزار نفر برای او هورا می کشیدند و عکس او بر جلد مجلات می نشست در بیرون از زمین فوتبال هیچ تعریفی ندارد و او را تمام شده در نظر گرفته و حذف می کند.
اگر محمد بلوری پیشکسوت روزنامه نگاری هنوز در ۸۰ سالگی قلم می زند و مسعود کیمیایی در ۷۵ سالگی فیلم می سازد و یک سیاستمدار تا پایان عمر به کنش سیاسی می پردازد و یک بازرگان به تجارت خود ادامه می دهد، یک فوتبالیست اما پس از پایان دوره طلایی و بازنشستگی اش- اگر مربی و عضو کادر سرپرستی تیمی نشود- با یک جای خالی و حفره و شاید پوچی رو به رو شود. با نگاه روان شناختی می توان این قضیه را بررسید و پرسید در این وضعیت شخصی مانند محمدخانی چطوراین خلا عاطفی را پر می کند؟ هم او که در دهه ۶۰ به اخلاق خوش و رعایت ملاحظات مذهبی شناخته می شد و البته به دلیل همین اعتقادات است که چارچوب مذهبی روابط را رعایت می کند. بی آن که بخواهم این شخص خاص را متهم کنم نمی توانم به پرسشی که به ذهنم چنگ می زند بی توجه باشم. آیا برای جنس مذکر هویت زن ها تفاوت چندانی ندارد؟ در این مورد خاص واقعیت این است که جنس و طبقه و خاستگاه و روح این زنان کاملا متفاوت است و به بهانه آن می توان پرسید آیا مردها عاشق جسم یک زن می شوند و از این رو تفاوت چندانی میان زنان قایل نیستند اما زن ها عاشق روح و درون یک مرد می شوند؟ از طرف دیگر عنصر وفاداری در زنان پررنگ تر به نظر می رسند. تصور کنید ماجرای محمد خانی وارونه اتفاق می افتاد و خدای ناکرده او درگذشته بود.
بسیار بعید به نظر می رسید که شهلا و لاله پس از ناصر محمد خانی ازدواج می کردند حال آن که مرد، چند سال پس از مرگ متفاوت هر دو زن و خروج از توفانی که زندگی اش را به تمامی درنوردید و او را از صحنه خارج کرد، زندگی دیگری را شروع می کند. قصد ارزش داوری در میان نیست. تفاوت را اما نمی توان انکار کرد و صحبت از یک مرد خاص هم نیست! برای آن که گمان نشود این گفتار یک سره زنانه است نکته آخر را هم بخوانید. پای خبر ربوده شدن محمدخانی کاربران هم طبعا کامنت گذاشتند. اعلام شگفتی به خاطر مطرح شدن زنی دیگر البته طبیعی است اما اعلام آمادگی برخی برای صیغه شدن واقعا جای تأمل دارد و طعنه آمیز است. این آخری دیگر ربطی به مردان ندارد زیرا برخی و فقط بعضی از هم جنس های خودم کامنت گذاشتند. شاید هم واقعا زن نبودند! آیا در نگاه عده ای در این جامعه «تنانگی» یک زن کافی است؟ روح آدم ها اما چه می شود؟!
چند روز پس از ماجرایی که برای ناصر محمدخانی، بازیکن سابق پرسپولیس و تیمملی ایران رخ داد و بار دیگر او را سر زبانها انداخت، قاضی شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی تهران اعلام کرد که ماجرا اختلاف خانوادگی بوده است. اما این اختلافات چه بود و از کجا شروع شد و چه اتفاقی افتاد که به دادسرا و اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران کشیده شد؟ خواهر همسر ناصر محمدخانی از آشنایی آنها میگوید و اتفاقی که چند روز پیش رخ داد.
ماجرای گروگانگیری چه بود؟ واقعا دامادتان را بهخاطر گرفتن چک و سند خانه ربودید؟
اصلا گروگانگیری در کار نبود. ما مدت ها بهدنبال ناصر میگشتیم چرا که از حدود یک ماه پیش او ناگهان ناپدید شد. حتی ما در اداره آگاهی گم شدن او را اعلام کردیم و پرونده تشکیل دادیم. در این مدت هم بهدنبال او بودیم. هم من میخواستم او را پیدا کنم و هم خواهرم که همسر اوست. من چند ماه پیش که ناصر به پول احتیاج داشت ۳۵ میلیون تومان به او دادم. او هم در ازای آن ۷چک ۵ میلیونی داد. تا قبل از اینکه ناپدید شود، ۳ فقره از چک ها پاس شد اما وقتی ناپدید شد، چک هم برگشت خورد. بارها برایش پیام فرستادم که سر قولش بماند و پولی را که قرض گرفته پس بدهد. اما میگفت که چون در بانک شعبه پلاسکو حساب داشته و بهخاطر حادثه پلاسکو، مدارکش گم شده فعلا نمیتواند پولی به من بدهد تا اینکه حدود یک ماه پیش ناپدید شد. من و خواهرم در این مدت همه جا را به دنبالش گشتیم تا اینکه سهشنبه هفته گذشته باخبر شدیم قرار است از ایلام با هواپیما به تهران برگردد. برای همین آن روز راهی فرودگاه شدیم ولی هر چه منتظر ماندیم خبری از او نشد. در راه بازگشت به خانه بودیم که متوجه خودروی پرایدی شدیم که ناصر داخل آن نشسته بود. چراغ زدیم و خودرو توقف کرد. اینکه گفته شده ما به او حمله کردیم و ناصر و دوستش را کتک زدیم، صحت ندارد و دروغ است. اگر کتک زدیم، حتما پزشکی قانونی میتواند این را ثابت کند. بعد از اینکه ماشین توقف کرد، خودم پیاده شدم و به سمت ماشین رفتم و به دامادمان گفتم که چرا بدهی اش را پرداخت نمیکند. به او گفتم که این جواب محبت من نیست. بعد هم خودش از ماشین پیاده شد و سوار ماشین ما شد و به خانهاش رفتیم.
به خانه خودش رفتید؟
بله. همان خانهای که حدود ۶ سال پیش در منطقه ما خرید و همانجا با خواهرم زندگی میکردند. خانهای که فقط چند کوچه با خانه شهلا جاهد فاصله داشت. اگر ما قصد آدمربایی داشتیم، آیا او را به خانه خودش میبردیم؟ فیلم و مدارکش هم هست که آن شب با خنده و خوشحال داخل خانه نشسته و چای میخورد. چطور میشود که یک نفر را از ماشین در حال حرکت دزدید و بعد به خانه خودش برد و به او اجازه داد که با پسرش تماس بگیرد و درخواست کمک کند؟ اینهایی که ادعا شده با عقل جور درمیآید؟ هیچکدام از اینها صحت ندارد. حتی زمانی که مأموران به خانه آمدند، ناصر در حال خندیدن بود.
ناصر و خواهر شما چطور با هم آشنا شدند؟
حدود ۶سال پیش بود. خواهرم که از شوهرش جدا شده بود با دو دخترش تنها زندگی میکرد و با کار کردن در خانه مردم خرج زندگی اش را در میآورد تا اینکه ناصر او را در شهر ری دید و از همان زمان اصرار داشت که با او ازدواج کند. همه ما مخالف این ازدواج بودیم. راستش من از بچگی با شهلا جاهد دوست بودم و در یک محل زندگی میکردیم. برای همین هیچ یک از اعضای خانواده نمیخواستیم که خواهرم تن به این وصلت بدهد. اما خواهرم میگفت که ناصر با قرآن جلو آمده و او آنقدر اصرار کرد که خواهرم به او جواب مثبت داد. ابتدا صیغه یکساله کردند و تا ۴ سال تمدید شد تا اینکه بالاخره صیغه ۵۰ ساله بین شان خوانده شد.
گفتید از بچگی با شهلا جاهد دوست بودید. نظر آنها درباره این ازدواج چه بود؟
از وقتی که فهمیدند ناصر با خواهرم ازدواج موقت کرده، دیگر حتی جواب سلام ما را هم نمیدادند. میگفتند که باید دعا کنیم خواهرم به سرنوشت شهلا و زنده یاد لاله سحرخیزان دچار نشود.
در این مدت رابطه خواهرتان با ناصر چطور بود؟
مشکلی نداشتند تا اینکه این اتفاقها رخ داد. دختران خواهرم دم بخت هستند و بعد از این ماجراها دیگر جرأت نمیکنند از خانه بیرون بروند. ادعاهایی که مطرح شد، به آبروی ما لطمه زد.
به روز حادثه برگردیم، بعد از اینکه مأموران وارد خانه شدند چه اتفاقی افتاد؟
همه ما را به اداره آگاهی بردند. اولش میگفتند که گروگانگیری است ولی وقتی پرونده به دادسرا رفت و قاضی شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی تهران، با خواهرم و ناصر جداگانه صحبت کرد، فهمید که ماجرا چیست و گفت که اختلاف خانوادگی بود. اصلا گروگانگیری در کار نبوده و همه ما را آزاد کرد.اگر گروگانگیری بود، ما آزاد میشدیم؟ به نظر ما همه این ماجرا نقشهای از پیش طراحی شده بود که با آبروی ما بازی شود. دامادمان برای پسرش پیامک فرستاد و مدعی شد که او را ربودهایم و بعد پای پلیس وسط کشیده شد و همه این اتفاقات باعث شد که به آبروی ما لطمه بخورد.
پروندهتان به کجا رسید؟
اصلا پروندهای تشکیل نشد و قاضی وقتی حقیقت را فهمید، به ماجرا خاتمه و مهلت داد که ناصر هر چیزی که داخل خانه دارد پس بگیرد و تکلیف خواهرم را روشن کند.
در موج باز بخوانیم:
- بیوگرافی امید نعمتی
- علت مرگ هیث لجر
- فوتبالیست قاتل کیست؟
- همسر فریبا متخصص
- روشنک عجمیان و همسرش
- بیوگرافی و همسر فریبا کوثری
- ازدواج مهدی طارمی و سحر قریشی
- بیوگرافی نجمه جودکی و همسرش
- بیوگرافی غلامرضا صنعتگر و همسرش
5 دیدگاه
ناشناس
چقدر راحت میتونه خودش را تبرئه کنه دونفر رابه کشتن داده تازه میگه خیلی دل نازکم رو را برم واقعا
م ص
عجب لجنی این مردک آخه چندتا زن؟!
ناشناس
در دهاتی به ناصر جان و هیچ کسی توهین نکن قضاوت نکن
هر کسی مسئول خودشه
R.t
اصلا ماجرا اینجوری نبوده خواهر خالی بسته
هدیه
شما اونجا بودی احیاناً؟؟؟؟