پیمان عباسی فیلم نامه نویس
پیمان عباسی فیلم نامه نویس، کارگردان و تهیه کننده است. پیمان عباسی به تاریخ ۱۷ بهمن ماه ۵۲ متولد و ۴۴ سال سن دارد. پیمان عباسی فارغالتحصیل رشته ادبیات فارسی و دارای لیسانس ادبیات فارسی است. پیمان عباسی فیلمنامهنویسی را از کارگاه فیلمنامهنویسی حوزه هنری زیر نظر فرهاد توحیدی شروع کردهاست. وی فعالیت سینمایی خود را در مقام نویسندگی از سال ۱۳۸۴ با فیلم صحنه جرم ورود ممنوع آغاز کرد.

گروه ژن خوب
فعالیت های تلویزیونی پیمان عباسی در نقش نویسنده:
مسیر انحرافی به کارگردانی بهرنگ توفیقی
دزدان دریایی خلیج عدن / در رابطه با سومالی
بچه های نسبتا بد به کارگردانی سیروس مقدم
قلب یخی (فصل سوم) با سمت طراحی داستان به کارگردانی سامان مقدم
فعالیت های سینمایی پیمان عباسی به عنوان نویسنده:
زن بدلی
قتل آنلاین
صحنه جرم ورود ممنوع (طرح اولیه داستان)
روز سوم
ساعت ۲۵
توفیق اجباری
کمی شیرین بسی فرهاد
پرتقال خونی
پیمان عباسی و همسرش
حاصل ازدواج پیمان عباسی با همسرش، پارمیس دختر پیمان است. پیمان عباسی با شرکت در برنامه ادابازی خندوانه، همگروهی مجید واشقانی بود که در دور اول مسابقه حذف شدند. پیمان عباسی علت شرکت در مسابقه را، علاقه زیاد دخترش پارمیس به برنامه خندوانه رامبد جوان اعلام کرد.

پیمان عباسی و میلاد کیمرام
پیمان عباسی با انتشار این عکس در اینستاگرام خود نوشت:
“صبحتون بخیر. ماشین مال من نیست. اما عینک ماله خودمه، یه روز ماشین رنت کردم ببینم پولدارا چه حالی دارن. امیدوار بودم بخوره تو ذوقم، اما نخورد، لامصبا حال خوبی دارن. خیلی کیف داد. راستی هدفون هم مال میلاد کیمرامه که داره ازم عکس میگیره. سیمش به هیچ جا وصل نیست واسه ژست گذاشتم”
اتفاق جنجالی پیمان عباسی و حسام نواب صفوی
به نقل از خبرآنلاین، در مردادماه سال ۸۸ ، حسام نواب صفوی به خاطر شوخی با نامش در فیلم سینمایی توفیق اجباری که به تهیه کنندگی سید کمال طباطبایی و نویسندگی پیمان عباسی به روی پرده رفت، از تهیه کننده فیلم یعنی سید کمال طباطبایی شکایت کرد و وی بطور موقت بازداشت شد.
عکس العمل پیمان عباسی به این اتفاق: ” واقعاً نمیدانم درباره این اتفاق چه چیزی باید بگویم. هنوز گیجم از شنیدن خبرش و مدام با خودم فکر میکنم که حتماً دارم خواب میبینم. چرا باید چنین اتفاقی بیفتد؟ یعنی ما حتی اجازه شوخی کردن با همصنفیهای خودمان را نداریم؟ یعنی. . . اصلاً ولش کن. مگر خود من سر صحنه این فیلم نبودم؟ مگر گلزار جلوی خودم و خیلیهای دیگر به حسام زنگ نزد تا از او برای شوخی اجازه بگیرد؟ مگر. . . نمیدانم گیج گیجم. به مهناز افشار زنگ میزنم. مهناز مگر ما با تو هم کلی شوخی نکردیم؟ «چرا. تازه خیلی هم با نمک بود.» خب پس چرا تو ناراحت نشدی؟ چرا تو شکایت نکردی؟ «آخه مسئلهای نبود که بخوام ناراحت بشم. عدهای از دوستام خواسته بودند با من شوخی کنند و. . .» یاد کاظم بلوچی عزیز میافتم. مردی بزرگ که در این سن و سال بعد از شوخی که با او در فیلم کردیم فقط به من خندید و از اینکه به یادش بودهایم تشکر کرد. خدای من گیجم هنوز. ما با خیلیها شوخی کردیم. با خیلیها. نمیدانم چرا باید این طوری میشد؟ چرا باید. . . بگذریم. برای اینکه خودم را تسکین بدهم فقط میتوانم یک کار بکنم. یک بند جدید به قراردادهایم اضافه میکنم. بندی که در آن اعلام میکنم من تا اطلاع ثانوی برای آدمی مثل حسام نواب صفوی هیچ نقشی در متنهایم نمینویسم. ”