اولین شهید عالم
هابیل و قابیل، یا هابیل و قائن در تمام دین های ابراهیمی به عنوان نام دو پسر آدم و حوا به کار برده شده اند. هابیل و قابیل هدایا و قربانیهایی به خداوند تقدیم میکنند که هدیهٔ هابیل پذیرفته شده ولی در مقابل هدیه برادرش قائن پذیرفته نمیشود. در نتیجهٔ این حادثه قائن به هابیل حسادت ورزیده و نهایتا هابیل را میکشد و به این ترتیب هابیل اول شهید عالم هستی و خلقت میشود. در تورات آمده است که معنای نام قائن یا قابیل «حاصل شده» است زیرا حوا پس از به دنیا آوردن قائن که اولین فرزندش بوده است میگوید: «به کمک خدا فرزندی حاصل نمودم». ولی دربارهٔ هابیل در تورات اشارهای نشده است. قرآن نام این دو برادر را نیاورده و با عنوان دو فرزند آدم (به عربی: اِبنَی آدم) آنها را معرفی کرده است. همچنین در قرآن از هدیه ای که این دو برادر برای خداوند انجام داده باشند نیز سخن مشخصی به میان نیاورده و فقط عنوان شده است که هرکدام، کاری برای تقرب (به پروردگار) انجام دادند و دربارهٔ این کار توضیحی داده نشده است. براساس قرآن برادری که برادرش را کشته بود، پس از کشتن برادرش در دفن جسدش عاجز ماند. به همین خاطر خداوند کلاغی فرستاد تا با کندن زمین به او بیاموزد که چگونه باید برادرش را دفن کند.
مرقد هابیل فرزند آدم(ع) که دارای مزار و مقبره می باشد در مرز بین سوریه و لبنان در محلی بنام قریه زبدانی در غرب دمشق و در مسیر دمشق – بیروت با عنوان نبی هابیل (ع) قرار گرفته است. لازم بتوضیح است که مرقد حضرت هابیل (ع) در یک منطقه کاملا نظامی قرار دارد است که اتفاقا تصویری که درج کرده اید دقیقا همان محل (مرز بین سوریه و لبنان و ۴۵ کیلومتری دمشق) است.
هابیل و قابیل در تورات
براساس تورات هابیل به گلهداری و قابیل به کشاورزی پرداخت. پس از مدتی هرکدام هدیهای به حضور خداوند آوردند که هدیهٔ هابیل چند راس از بهترین نخست زادگان گله و هدیهٔ قائن بخشی از حاصل زمین خود بوده است. فقط هدیهٔ هابیل پذیرفته میشود و قائن از این اتفاق ناراحت شده و از خشم سرش را زیر میاندازد. مدتی بعد، روزی قائن از برادرش میخواهد تا با او به صحرا برود و در صحرا ناگهان به هابیل حمله میکند و او را میکشد. به موجب این کار خداوند به قائن میگوید که دیگر لعنتشده خواهی بود و هرچه در زمین بکاری دیگر زمین به تو محصولی نخواهد داد. بدین ترتیب قائن از حضور خداوند بیرون میرود و در سمت شرقی عدن در سرزمین نود (به معنای سرگردانی) ساکن میگردد.
اولین شهید اسلام
قریش راه دیگری برای مبارزه و مقاومت در برابر گسترش اسلام در پیش گرفت. بدین ترتیب که به شکنجه و آزار مسلمانان بیپناه و بردگان روی آورد. هر قبیلهای به آزار افراد مسلمان خویش پرداخت و آنان را به حبس، زدن و گرسنگی و تشنگی و دیگر روشهای وحشیانه و غیر انسانی شکنجه کرد. مشرکان قریش شماری از مسلمانان را شکنجه کردند. عمر بن خطاب، لبیبه کنیز بنی مؤمل -یکی از خانوادههای بنی عدی- را شکنجه میکرد تا از اسلام برگردد. عمر او را میزد و چون خسته میشد، باز میایستاد و به کنیزک میگفت: «من از تو عذر میخواهم، تو را رها نکردم، مگر اینکه خسته شدم.» شاید بنی مؤمل به عمر اجازه بودند که کنیزک را شکنجه کند و گرنه موقعیت اجتماعی وی به او اجازه نمیداد که چنین مسئولیتهایی را بر عهده گیرد! از دیگر کسانی که قریش شکنجه کردند، میتوان از خباب بن ارت، امّ شریک، مصعب بن عمیر و شمار دیگری یاد کرد.خانوادهی یاسر از جمله کسانی بودند که شدیدترین شکنجهها را در راه اسلام تحمّل کردند. سمیه مادر عمّار به دست ابوجهل، فرعون قریش به شهادت رسید. او نخستین شهید اسلام است. پس از او همسرش، یاسر شربت شیرین شهادت نوشید. با وجود این کسانی معتقدند که نخستین کشته، حارث بن ابی هاله است. بدین ترتیب که وقتی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مأموریت یافت، دعوت خویش را آشکار کند، در مسجد الحرام به پا خاست و فرمود: بگویید لا اله الّا الله تا رستگار شوید. قریش به او یورش بردند. فریادی بلند شد. نخستین کسی که برای یاری او آمد، حارث بن ابی هاله بود. حارث قریش را زد و از اطراف حضرت پراکند. آنان بازگشتند و او را به کتک گرفتند و آنقدر زدند که مرد.
این سخن درست نیست، زیرا پیشتر آوردیم که خداوند متعال رسول خود را به کمک ابوطالب و قوم او حفظ کرد و قریش نتوانستند کوچکترین صدمهای به او وارد کنند. در مورد آن دسته از افراد بنی هاشم که مسلمان شده بودند، نیز چنین بود. فی المثل نه علی (علیه السّلام) شکنجه شد و نه جعفر و نه دیگری؛ چنانکه آمد امنیّت جانی بنی هاشم به خاطر موقعیت اجتماعی ابوطالب بود. از سوی دیگر تقریباً مورّخان اتّفاق نظر دارند که نخستین شهید اسلام، سمّیه و سپس همسرش یاسر بود. گذشته از این، چگونگی اعلان دعوت با آنچه در این قضیه گفتهاند، تعارض و تناقض آشکار دارد. آنچه میتوان از این ادّعا فهمید این است که هدف آنان از ساخت این داستان، اثبات این مسئله است که خدیجه پیش از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با یک یا دو مرد دیگر ازدواج کرده و از آنها فرزند داشته است. در ردّ این ادّعا نیز در جای خود، بحث کردیم.
عمّار و تقیه
عمّار نیز به دست بنی مخزوم به شدّت شکنجه شد؛ چنانکه به ناچار کلماتی به زبان آورد که خوشایند مشرکان بود. پس رهایش کردند. عمّار گریان نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و گفت: یا رسول الله؛ مرا رها نکردند؛ مرا وادار کردند که از تو بدگویی کنم و خدایانشان را به نیکی یاد نمایم. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: عمّار؛ قلبت را چگونه میبینی؟ گفت: یا رسول الله،قلبم مطمئن به ایمان است. فرمود: چیزی بر تو نیست. اگر دوباره سراغ تو آمدند، همان را بگو که میخواهند. خداوند دربارهی تو نازل فرمود: إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإیمانِ. مگر آن کس که مجبور شده ولی قلبش به ایمان اطمینان دارد.
تقیه چیست؟
تقیه یک ضرورت فطری، عقلی، دینی و اصلاحی است. تشریع تقیه بهترین دلیل بر شمول و مرونت آیین مسلمانی است و به وضوح دلالت دارد که اسلام همهی شرایط، اوضاع و احوال را در برمیگیرد و عام و گسترده است و شامل و فراگیر؛ زیرا در صورتی که مکتب و دین خشک و قساوتآلود باشد و شرایط و احوال اضطراری و عارضی را مورد ملاحظهی جدّی قرار ندهد، میبایست با واقعیت بیرونی برخورد و تصادم داشته باشد و در مقابل آن سر تسلیم و شکست فرود آورد. در چنین فضایی، آیین نخواهد توانست از این اوضاع و احوال بگذرد و به حرکت اصلاحی و تکاملی خود ادامه دهد. اسلام با تشریع تقیه، از طریق حفظ و حراست از پرچمدار، رهبر، حافظ و حامل دین در شرایط سخت و دشوار، مکتب را از هر گونه شکست و دستبردی حفظ کرده است. بهترین شاهد بر این ادّعا، برههای است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلمانان در ابتدای بعثت از آن عبور کردند. بدین ترتیب که از هر گونه برخورد و درگیری با مشرکان دوری میکردند. حفظ پرچمدار مکتب از راه مرونت اسلامی، وقتی یک ضرورت جدّی و حساس است که قربانی و فداکاری نه فایدهای دارد و نه دستاوردی. در چنین شرایطی مکتب یکی از سربازان امین خود را از دست میدهد و چه بسا روزگاری دیگر به وجود و حضور وی بسی محتاج باشد و در حقیقت به رسالت و مکتب خسارت رسیده است. این مطلب اقتباسی از فصل ششم بخش چهارم ترجمهی کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم میباشد.
اولین شهید محراب انقلاب اسلامی چه کسی بود؟
شهید آیتالله محمد علی قاضی طباطبایی، در سال ۱۲۹۳ در تبریز متولد شد. در سال ۱۳۱۶ هنگام قیام مردم تبریز به اتفاق پدرش، به خاطر مبارزه، به تهران تبعید شد و پس از چند ماه تبعید در تهران و ری به تبریز بازگشت. در سال ۱۳۱۸ جهت ادامه تحصیل علوم دینی به قم عزیمت کرد و در سال ۱۳۲۸ راهی نجف گردید و در این دو شهر از محضر علما و بزرگان کسب فیض نمود. شهید قاضی طباطبایی در سال ۴۱، با شروع نهضت اسلامی، به علت فعالیت علیه رژیم، توسط مأموران دستگیر و به زندان قزل قلعه منتقل و سپس به شهرهای بافت و کرمان و زنجان و پس از آن به عراق تبعید شد ولی پس از یکسال به ایران بازگشت و به هدایت مردم و روشنگری و تبلیغ اسلام پرداخت و تا پیروزی انقلاب اسلامی به مبارزات خود و ارشاد مردم ادامه داد. شهید قاضی طباطبایی اولین شهید محراب در دهم آبان ۱۳۵۸، مصادف با عید قربان، نماز عید را اقامه کرد و در همان شب در راه مراجعت به منزل توسط منافقین مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و به فیض شهادت نائل میگردد.
پیام امام خمینی(ره) به مناسبت شهادت آیت الله قاضی طباطبائی
“بسم الله الرحمن الرحیمانالله و انا الیه راجعونبا کمال تاسف، ضایعه ناگوار شهادت عالم مجاهد حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید محمد علی قاضی طباطبائی رحمت الله علیه را به عموم مسلمانان متعهد و علمای اعلام مجاهد و مردم غیور مجاهد آذربایجان و خصوص بازماندگان این شهید سعید تسلیت عرض و از خداوند متعال صبر انقلابی برای مجاهدین راه حق و اسلام خواستارم. ملت عزیز برومند ایران و آذربایجانیان غیرتمند عزیز باید در این مصیبت های بزرگ که نشانه شکست حتمی دشمنان اسلام و کشور و عجز و ناتوانی و خود باختگی آنان است، هر چه بیشتر مصمم و در راه هدف اعلای اسلام و قرآن مجید بر مجاهدات خود افزوده و از پای ننشینید تا احقاق حق مستضعفین از جباران زمان بنمایند. عزیزان من در انقلابی که ابر قدرت ها را به عقب رانده و راه چپاولگری آنان را از کشور بزرگ بسته است، این ضایعات و ضایعات بالاتر اجتناب ناپذیر است. ما باید از کنار این وقایع با تصمیم و عزم و خونسردی بگذریم و به راه خود که راه جهاد فی سبیل الله است، ادامه دهیم. شهادت در راه خداوند، زندگی افتخار آمیز ابدی و چراغ هدایت برای ملت هاست. ملت های مسلمان از فداکاری مجاهدین ما در راه استقلال و آزادی و اهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگیرند و با پیوستن به هم سد استعمار و استثمار را بشکنند، به پیش به سوی آزادگی و زندگی انسانی بروند. از خداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین و رحمت و مغفرت برای شهدای راه حق و شهید سعید طباطبائی خواستارم.والسلام علیکم و رحمت الله و برکاتهروح الله الموسوی الخمینی”