شعر رقص باد خنده ی گل به صورت داستان
شعر رقص باد خنده ی گل از پروین دولت آبادی شعری است که داستان شروع فصل پاییز و اتفاقات مرتبط با آن و سپس زمستان تا رسیدن به بهار ار توصیف می کند. شعر رقص باد خنده ی گل به صورت داستان به این صورت است که : «باد سردی از صحرا عبور کرد و به سبزه رانی رسید که در تابستان سرسبز و زیبا بودند. با وزیدن باد فصل پاییز شروع شد و سبزه زاران سرسبز و زیبا کم کم به رنگ زرد متمایل شدند و درخت نارون هم رنگ پاییزی گرفت و رنگارنگ شد. (مانند درختان دیگر که در اوایل پاییز به رنگ های نارنجی و زرد در می آیند و کم کم برگ هایشان خشک می شود). برای همین درخت نارون شاداب و زیبا هم زرد شد. با وزش باد برگ های خشک شده ی درختان و گل ها به زمین می ریختند و رشته های درخت بید از یکدیگر جدا می شدند. (منظور درخت بید مجنون است که برگ های آن به صورت رشته یا ریسه مانند از درخت آویزان می شوند). کم کم چشمه هم خشک و بی آب شد و منظره ی باغ و بستان جوری شد که انگار همگی به خواب رفته اند. (منظور خواب زمستانی درختها و … است). کشاورز بذرها (دانه های گیاهان) را در خاک کاشت و شاخه های پیج در پیج درخت انگور را هم هرس کرد. (اشاره به این مفهوم دارد که در پاییز باید دانه ها را کاشت تا در بهار و تابستان بتوان آنها را برداشت کرد. همچنین برگ درختان و … در فصل پاییز و گاهی در زمستان هرس می کنند تا در بهار شاخ و برگ جدید در بیاورند). فصل پاییز و زمستان که تمام شود، مجددا بهار می رسد و از زمینی که در پاییز و زمستان سرد بود و به خواب رفته و خشک شده بود، گیاهان دوباره می رویند و چشمه هم دوباره پر آب شده و به راه می افتد. درخت نارون هم برگ های تازه در می آورد و شاخه های بزرگ قدیمی دوباره سبز می شوند.بوته های گل دوباره با درآوردن گل های جدید باغ را از عطر گل سرشار می کنند. (گُل بخندد بر سر گل بوته ها یعنی بوته های گل چون گل های جوان در می آوردند انگار این گل ها روی بوته ها در حال لبخند زدن هستند). پرستوها باز هم با نغمه خوانی به سمت باغ می آیند و در آنجا خانه و کاشانه می سازند. (اشاره به کوچ بهاره پرستوها که در بهار به ایران می آیند.)
متن شعر رقص باد خنده ی گل
شعر : رقص باد ، خنده ی گل
باد سرد آرام بر صحرا گذشت … سبزه زاران رفته رفته زرد گشت
تک درخت نارون شد رنگ رنگ … زرد شد آن چتر شاداب و قشنگ
برگ برگ گل به رقص باد ریخت … رشته های بیدبُن از هم گسیخت
چشمه کم کم خشک شد، بی آب شد … باغ و بُستان ناگهان در خواب شد
کرد دهقان دانه ها در زیر خاک … کرد کوته شاخه ی پیچان ِ تاک
فصل پاییز و زمستان می رود … بار دیگر چون بهاران می شود
از زمین خشک می روید گیاه … چشمه جوش، آب می اُفتد به راه
برگ ِ نو آرد درخت نارون … سبز گردد شاخساران کهن
گُل بخندد بر سر گل بوته ها … پُرکند بوی خوش گل باغ را
باز می آید پرستو نغمه خوان … باز می سازد در اینجا آشیان
پروین دولت آبادی