در برخی داستانها و روایات آمده است که نخستین فال حافظ دقیقا ساعاتی پس از مرگ حافظ گرفته شده است!
ماجرای اولین فال حافظ اینگونه بود که در روزی که حافظ در میگذرد برخی مردم کوچه و بازار ، به فتوای آخوند شهر شیراز به خیابان می ریزند و مانع دفن جسد شاعر در مصلای شهر میشوند، به این دلیل که او شراب خوار و بی دین بوده و نباید در این محل دفن شود. فرهیختگان و اندیشمندان شهر با این کار به مخالفت بر می خیزند. بعد از بگو مگوی و جر و بحث زیاد یک نفر از آن میان پیشنهاد میدهد که کتاب او را بیاورند و از آن فال بگیرند هر چه آمد بدان عمل نمایند. کتاب شعر را در دست کودکی میدهند و او آن را باز میکند و این غزل نمایان میشود :
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت .
من اگر نیکم و بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست ،
همه جا خانه عشق است چه مسجد ، چه کنشت …
همه از این شعر حیرت زده میشوند و سرها را به زیر می افکنند . بالاخره دفن صورت میگیرد و از آن زمان به بعد حافظ را ” لسان الغیب ” نامیده میشود.