عقل معاد و معاش
برای دانستن معنی عقل معاد و معاش باید ابتدا این را دانست که عقل یا خِرَد به توانایی درک خود آگاهانه معانی و منطق گفته میشود که میتوان به وسیله آن واقعیت ها را سازماندهی کرده و صحت آنها را سنجید.با قدرت عقل میتوان بر مبنای اطلاعات موجود یا اطلاعات جدید، باورها، شیوهها یا نهادهای اجتماعی را تغییر داده یا توجیه کرد. عقل نیروی درونی انسان است که کنترل کننده و مهار کننده امیال او است. شاید بتوان اینطور گفت که در اصل عقل نیروی تشخیص خوب و بد در انسان است.
عقل معاش چیست؟
به قدرت تدبیر زندگی (یعنی نگاه درست و انتخاب شیوه ای صحیح برای نوع زندگی) “عقل معاش” گویند. همانگونه که از نام عقل معاش هم مشخص است، هر آنچیزی که به معاش و زندگی روزانه در دنیا مربوط باشد در عقل معاش می گنجد. پس کسی که بتواند شرایط زندگی دنیوی خود (از خوراک و نوع زندگی و …) درست تنظیم کرده و رفتارها و تصمیمات درستی داشته باشد، عقل معاش درستی دارد.
عقل معاد چیست؟
به قدرت تدبیر سعادت اخروی “عقل معاد” گفته میشود. دقیقا مشابه آنچه در عقل معاش گفته شد، از اسم عقل معاد هم مشخص است که به تمام امور و شرایطی مربوط است که در دنیای باقی مهم است. در واقع کارهایی که انسان انجام میدهد و رفتارها و تصمیماتی که نتیجه ی آن به جهان آخرت و معاد مربوط باشد در عقل معاد میگنجد.
تعادل عقل معاد و معاش
اکنون مهمترین چیز این است که انسان تعادل میان عقل معاش و عقل معاد را از دست داده و به طرف عقل معاش رفته است و خیال میکند که زمین نامنتها است، البته این وهمی بیش نیست و انسان باید به خودش بیاید. این تعادل از میان رفته و این خیلی مهم است و این تعادل را حکمت الهی و دین میتواند برقرار کند. دین به عنوان حکمت الهی ایجاد میکند نه هر تفسیر و قرائتی از دین، بلکه قرائتی که قرآن میفرماید: « وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ» یا مطابق قرائت حکمت الهی باشد. همه کتب الهی بر مبنای حکمت هستند تفسیرهای دیگری داریم که اصلا با حکمت الهی منافات ندارد میبینیم که همه در دین اسلام و هم در ادیان دیگر قرائت های عجیب و غریبی وجود دارد که انسان تعجب میکند که اصلا اینها دین باشد.
عقل در اصول فقه در مذهب شیعه اثنی عشری
در علم اصول فقه در مذهب شیعه اثنی عشری، یکی دیگر از ادلّه استنباط احکام شرعی و قوانین حقوقی علاوه بر قرآن و سنت و اجماع، «عقل» است. البته بنا بر نظر برخی از دانشمندان متاخر شیعی این مطلب (استفاده از عقل منبعی) عملاً در هیچ موردی اتفاق نیافتاده است.
عقل در اصطلاح، بهمعنای جوهر مجرّد است و در فلسفه و منطق در دو مورد مشخص بهکار رفته است:
- عقل به معنای جوهر مستقل بالذات و بالفعل
- عقل به معنای نفس حاکم بر اعمال و رفتار انسان
عقل در لغت
عقل در لغت به معنای امساک و نگاهداری، بند کردن، باز ایستادن و منع چیزی است. در بارۀ معنای لغوی عقل گفته شده است که عقل از «عقال» گرفته شده است؛ و «عقال» به معنای طنابی است که به وسیلۀ آن زانوی شتر سرکش را می بندند و به این دلیل به عقل، عقل می گویند که این نیروی باطنی، شهوات و هواها و خواسته های شیطانی درون انسان را به بند می کشد. همچنین واژۀ عقل و مشتقات آن در لغت به معنای فهمیدن، دریافت کردن است در قرآن کریم نیز به معنای فهم و ادراک آمده است. در روایات به معانی گوناگونی استعمال شده است که یکی از معانی آن، قوۀ تشخیص و ادراک و وادار کننده انسان به نیکی و صلاح و بازدارندۀ وی از شر و فساد است.
عقل در اصطلاح، به معنای جوهر مجرّد به حسب ذات و فعل است. واژه عقل در فلسفه و منطق در دو مورد مشخص بهکار رفته است:
- عقل به معنای جوهر مستقل بالذات و بالفعل که اساس و پایه جهان ماوراء طبیعت و عالم روحانیت است. توضیح اینکه جوهر در تقسیم اوّلی به جوهر مجرّد (جوهر مفارق) و جوهر مادی تقسیم میشود. جوهر مجرّد هم دو گونه است: گونهای از جواهر مجرده، متصرف در مادیات (بر سبیل تدبیر) هستند که آن را «نفس» خوانند و گونه دیگر چنین نیستند که آن را «عقل» خوانند؛ به تعبیر دیگر، عقل در ذات و فعل خود مجرد است، اما نفس فقط در ذات خود مجرد است و در افعال خود محتاج ماده است.
عقل به همان معنای نفس که حاکم بر اعمال و رفتار انسان است و دارای اطلاقات مختلفی به شرح ذیل است:
- هر یک از مراتب نفس انسانی «مراتب عقل» هم نامیده میشوند؛ یعنی عقل بالقوّه (عقل هیولانی یا هیولایی)، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد. نفس در مرتبه اوّل در ادراک معقولات، خالی از صور کلّی و قوّه محض، و آماده پذیرش آنهاست و به لحاظ شباهت به هیولی آن را «عقل هیولانی» هم میگویند. نفس در مرتبه دوم واجد علم به ضروریات و بدیهیات اوّلی و دارای استعداد اکتساب نظریات از بدیهیات و در مرتبه سوم، قوّه و ملکه فراهم آمده از نظریات است به درجهای که بدون زحمت اکتساب مجدد، هر وقت بخواهد صوَر معانی را به ذهن احضار میکند هر چند آن صوَر، بالفعل مورد مشاهده او نیست؛ و مرتبه چهارم، مرتبه حصول تمام علوم نظری و اکتسابی به صورت بالفعل است.
- علم به مصالح امور و منافع و مضارّ و حسن و قبح افعال را میگویند.
- قوّه مُدرِک کلیات که مرتبه کمال نفس است و «نفس ناطقه» گفته میشود.
- مطلق نفس، یعنی روح مجرد انسان را میگویند.
- به مبدئیت کمال نفس گفته میشود.
بنابراین در اصطلاح فلاسفه، عقل جوهر بسیطی است که مردم به وسیله آن واقعیت ها را دریافت میکنند. بنابراین، عقل دریافتن واقعیت است. علاوه بر دریافت حقایق، نگه دارنده نفس ناطقه و شرف دهنده آن نیز هست.
اقسام عقل
عقل دارای اقسام و مراتب مختلفی است:
عقل نظری و عملی که در اصطلاح حکما دارای دو قسم است:
- عقل نظری: عقل نظری کارش درک و شناخت واقعیتها و قضاوت در باره آنها است.
- عقل عملی: عقل عملی همان قوه ای است که کنش و رفتار آدمی را کنترل می کند یا کارش درک باید ها و نباید ها است و در واقع عقل عملی مبنای علوم زندگی می باشد و مورد قضاوت در عقل عملی این است که این کار را بکنم یا نه؟ عقل عملی به تعبیر امام صادق (ع) مرکز عبودیت انسان و سرمایه تحصیل بهشت از خداى سبحان است: «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان».
عقل جزئی و عقل کلی
گاهی در برخی از کلمات عرفا، عقل دو گونه دانسته شده است: عقل جزئی و عقل کلی. عقل جزئی با سود و زیان دنیایى و عالم طبیعت سر و کار دارد و مشوب به وهم، شک و شهوت است. این عقل را “ع قل حسابگر” نیز نامیده اند. در حالی که عقل کلی، از شک و وهم و شهوت و… در امان است و به دنبال آخرت و درک عالم غیب است. عقل کلی که فوق این عقل جزئی است، مایه ى سعادت و راهنماى انسان است به سوى ابدیت.
عقل متعارف و عقل قدسی
عقل به لحاظی دیگر به متعارف و قدسی تقسیم می شود. عقل متعارف؛ همان است که همگان از آن بهره می برند حتی آنانی که اهل ایمان هستند. اما عقل قدسی همان منبع معرفتی شهودی است که محل جوشش برخی از معارف می شود. توضیح اینکه، همه ما عقل و دلی داریم که با نفس آدمی متحد هستند و وقتی دل، پاک باشد عقل نیز نورانی می شود؛ برای پاکی دل احتیاج به عقل داریم. یعنی ما باید بدانیم چه چیز را باید انجام دهیم و چه چیز را نباید انجام دهیم و وقتی قلب انسان پاک شد و نورانیت رسید ما به ع قل قدسی یا همان عقل برین و عقل حقیقی می رسیم.
جایگاه عقل در اسلام
اسلام بیش از هر دینی انسان را دعوت به تفکر و تعقل کرده است. این حقیقت را به راحتی می توان با رجوع به ظواهر قرآن و روایات اسلامی بی نیاز از هر تأویل و تفسیری دریافت. بسیاری از آیات قرآن و روایات بطور صریح انسان را دعوت به تفکر در آیات و نشانه های الاهی می کنند.
کاربرد عقل در قرآن
- کلمه «عقل» ۴۹ بار در قرآن تکرار شده است. و اغلب آنها دربارۀ منافقین و کفار است که این دو گروه به عنوان کسانی توصیف شده اند که حتی نازل ترین مرتبه عقل را نیز دارا نیستند و به طور کلی از نعمت عقل بهره نمی برند.« إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یعْقِلُونَ»
- عقل در کنار کتاب، سنت و اجماع یکی از منابع چهار گانه اجتهاد می باشد. بنابراین بدیهی است کسی که اصلاً نمی اندیشد و از نعمت عقل استفاده نمی کند از نظر اسلام مطرود است و اگر به حکم ظاهر مسلمان باشد یقینا مؤمن نیسترسول الله(ص):قوام المرء عقله و لادین لمن لا عقل له
- الامام علی (ع): العقل خلیل المؤمن
- الامام الصادق(ع):العقل دلیل المؤمن. چه عقل قدرت تمییز حق از باطل است و انسان بی ایمان قدرت تمییز حق از باطل را ندارد. از این رو برخی از فرقه های مسیحی ،شبه عرفان های نو ظهور امریکایی مانند عرفان سرخپوستی کاستاندا ،کلیسای شیطان آنتوان زندرلوی ،اشو و کریشنا مورتی که البته دو شخصیت اخیر با وجود هندی بودنشان در آمریکا بود که توانستند مکاتب شبه عرفانی شان را با توجه به بی بندوباری موجود تآسیس و گسترش دهند.و برخی فرقه های صوفیه مانند فرقه یزیدیان در کردستان عراق که آموختن سواد را نیز حرام می دانند. که حقیقت را در لافکری می دانند و به طرد افراطی عقل می پردازند نوعی آنارشیسم، هیپی گری و درنتیجه عافیت طلبی را ترویج می کنند.
بنابراین عقل از نظر اسلام برای رسیدن به مراتب کمال ضروری بوده و در نهایت مراتب نازله عقل در صورت متابعت از آن، انسان را به انوار وحی که خود مراتب بالاتری از عقل محسوب می شوند مرتبط می کند. به این ترتیب هر مرتبه ای از عقل در محدوده خود دارای حجیت بوده و آنچه مذموم است تحکم و جمود در انکار حقایقی است که درک آنها نیاز به اتصال به مراتب بالاتری از معرفت دارد. در فرهنگ اروپایی Reasonرا مترادف عقل می دانند که همان Re-eason می باشد به معنای «دوباره آسان کردن» یا ساده سازی دوباره!…در واقع عقل غربی همان اصالت عقل حسی تا سرحد محسوسات است.
ولی عقل مورد اشاره اسلام، عقلی است که انسان را به سوی دین که عهده دار سعادت بشری استـ راهنمایی می کند و تجسم کامل این عقل در وجود معصومین علیهم السلام و سایر مؤمنانی است که اولیای الهی محسوب می شوند. البته اسلام برای تعقل آدمی علاوه بر شرط تبعیت از حجت و هدایت الهی،محدودیت موضوعی نیز قائل است و بطور مشخص انسان را از تفکر در ذات و کنه خداوند منع می نماید و در مقابل، انسان را دعوت به تفکر در مظاهر و آیات الهی می کن«قال ابن عباس رضی الله عنه إن قوما تفکروا فی الله عز و جل فقال النبی ص تفکروا فی خلق الله و لا تفکروا فی الله فإنکم لن تقدروا قدره» که در این میان انسانِ کامل بزرگنرین مظاهر حق در عالم هستی می باشد. با درک عقل مورد نظر اسلام و پذیرش شرایط آن روشن است که این نوع عقل که از آن تعبیر به عقل دینی می شود عقلی است خطاناپذیر که شرایط مختلف زمانی و مکانی در صدق آن بی تأثیر است. از این روست که خطای در اندیشه مربوط می شود به عقل منقطع از وحی و امام و حجت الاهی چه این که هر اندیشه ای مرجعیتی دارد و اندیشه بی مرجعیت اساساً اندیشه نیست و مرجعیت های متفاوت اند که به اندیشه صلابت و اقتدار درونی می بخشند.
عقل و گستره فعالیت آن
بر اساس دلایل عقلی و نقلی، عقل در برخی از حوزه ها نمی تواند فعالیت کند و به نتیجه برسد؛ مثلا عقل انسان توان شناخت ذات خداون د و درک آن را ندارد؛ زیرا که هر پدیدهای به دلیل پدیده و حادث بودن نمیتواند نامحدود و بینهایت باشد، عقل بشری چون پدیده و مخلوق خداست، بنابراین، محدود است و محدود نمیتواند نامحدود و بینهایت را بشناسد. عقل انسان میتواند جهان، پدیدههای آن، قوانین حاکم بر آن را بشناسد و در آنها حکم و داوری کند. در حوزۀ شناخت احکام هم به عقل اعتماد میکنند. در علم فقه، عقل به عنوان یکی از دلایل شناخت احکام در کنار سنت و قرآن قرار دارد. در علم اصول نیز در باب حسن و قبح عقلی ثابت است که لزوم اطاعت اوامر و نواهی شارع به حکم عقل است. البته، گفتنی است در اسلام در دو حوزۀ عقاید «اصول» و احکام «فروعات»، هم بعضی از احکام و مسائل، فوق عقل وجود دارد که عقل گرچه مخالفتی با آنها ندارد، اما به کنه آنها نمی رسد و نمی تواند آنها را درک کند؛ مانند مناطات احکام و یا مباحث مربوط به جزئیات معاد. تفصیل چنین نکته ای در این مقال مختصر نمی گنجد. به هر حال، عقل انسان تا این اندازه میفهمد که این جهان دارای خدایی است و آن خدا دارای صفات کمال و جلال است. دارای علم، قدرت، حیات و … است. تا این اندازه از شناخت وظیفه عقل است و توان آن را هم دارد و خداوند تا این حد عقل را منع نکرده، اما بیش از این مقدار که همان شناخت کنه و حقیقت ذات و صفات باری تعالی باشد، عقل انسان عاجز است و توان شناخت آن را ندارد.
عقل و دین
از نظر قرآن مجید و روایات یکی از بهترین و مطمئن ترین راه ها برای شناخت دین و رسیدن به مراتب بالای ایمان نیروی عقل است؛ به همین جهت اسلام ارزش فوق العاده عقل و خرد را در مناسبت هاى مختلف آشکار ساخته است. تا جایی که رسول خدا (ص) فرمود: “کسی که عقل ندارد دین هم ندارد”. در روایتى آمده است که جمعى در محضر پیغمبر اکرم (ص) مدح و ستایش از مسلمانى کردند، رسول خدا (ص) فرمود:” عقل او چگونه است”؟ عرض کردند: اى رسول خدا! ما از تلاش و کوشش او در عبادت و انواع کارهاى خیر سؤال مىکنیم، شما از عقلش سؤال مىفرمائید؟ حضرت فرمود: “مصیبتى که از ناحیه حماقت احمق حاصل مىشود بدتر است از فجور فاجران و گناه بدکاران، خداوند فرداى قیامت مقام بندگان را به مقدار عقل و خرد آنها بالا مىبرد، و بر این اساس به قرب خداوند نائل مىگردند”. با توجه به آنچه که بیان شد همه دستورات دین مورد تأئید عقل سلیم است. براین اساس همۀ دین داران واقعی عاقل هستند و با نیروی خرد خود این راه را انتخاب کرده اند و همه سختی های آن را به جان خریده اند. از این نکته نیز نباید غفلت ورزید که برخی از افراد، هر چند از نعمت عقل برخوردارند، ولی در واقع بر طبق عقل خود عمل نمی کنند؛ و این خود عاملی است برای عدم پذیرش دین از سوی آنان. البته باید توجه داشت که در دو حوزه عقائد (اصول) و احکام (فروعات) اسلام، بعضی از احکام و مسائل، فوق عقل می باشند و عقل گرچه مخالفتی با آنها ندارد، اما به کنه آنها نیز نمی رسد و نمی تواند آنها را فهم کند؛ مثل مناطات احکام و یا مباحث مربوط به جزئیات معاد.
تعارض عقل و شرع
اما علت آن که در اندیشه و نظرگاه ما برخی احکام با عقل تعارض و مخالفت دارند در دو چیز است:
- بسیاری از واقعیات بنیادین اسلامی با عقل جزئی و حسابگر قابل تحلیل و تبیین نیست.
- می بایست بین عقل و وهم فرق نهاد، و همان گونه که بیان شد ممکن است یافته های وهم یافته های عقل پنداشته شود.
تطابق عقل با شرع
عقل و فطرت انسان، مانند مخزنی است که تمام حقایق و واقعیتها در آن وجود دارد، لذا پیامبران هرآنچه را که میگویند مطابق عقل و منطق است. در اصول فقه اصطلاحی (قاعده ملازمه) است که میگوید: “کل ما حکم به العقل حکم به الشرع”، هر چیزی را که عقل حکم میکند، شرع هم به آن حکم میکند. عکس آن هم صحیح است؛ یعنی “کل ما حکم به الشرع حکم به العقل” هر چه را شرع حکم میکند، عقل هم حکم میکند. لذا یکی از مبانی احکام شرع عقل است. بنابراین، احکام پیامبران و شارع بر خلاف عقل نیست، آنچه را که آنان میگویند همان مرتکزات عقل است که در اثر القائات شیاطین، انسانها از آنها غفلت کردهاند. پیامبران آمدند تا مرتکزات و دفائن عقول مردم را به آنان یادآوری کنند. نتیجه آن که شرع و عقل با هم هماهنگ و توأمند و در شرع حکمی که واقعاً مخالف فطرت باشد وجود ندارد. به همین جهت است که انسان برای قبول هر چیزی به دنبال دلیل میرود که وجدان و ارتکازش را قانع سازد و زمانی که با دلیل حقیقتی روشن شد میپذیرد. تا این جا؛ یعنی شناخت جهان و پدیدههای آن، قوانین حاکم بر هستی و احکام شرع در حیطه و توان عقل است که درباره ی آنها تفکر و داوری کند، اما در شناخت ذات خداوند و حقیقت آن، کارآیی عقل محدود است و توان شناخت آن را ندارد. امام علی (ع) در این باره میفرماید: “… لم یطلع العقول علی تحدید صفته…”، عقلها را اشراف بر صفات خدا نیست… .
علامه طباطبائی در جواب پرسش “هانری کاربن” فرانسوی که پرسید در صورت پیدایش اختلاف و تعارض میان عقل و کتاب و سنت و شرع چه میکنید؟ فرمود: در صورتی که کتاب (قرآن) صریحاً نظر عقل را امضا و تصدیق نمود و به آن حجیت داده است، هرگز اختلاف نظر میان آنها پیدا نخواهد شد. علاوه بر این، از کلام امام علی (ع) در نهج البلاغه دربارهی رسالت پیامبران چنین استفاده میشود که عقل و شرع نه تنها تعارض با هم ندارند، بلکه هماهنگ و مؤید یکدیگرند: “… و یثیروا لهم دفائن العقول…” ، “و دفینههای عقلها را برای آنان برانگیزاند”. حضرت در این بیان، در فلسفه بعثت پیامبران میفرماید خداوند پیامبران را به سوی مردم فرستاد تا خردهای به گور خفته آنان را بیدار کنند.
عقل و توان ادراک نعمت ها و عذاب ها
بسیارى از حقایق هستى و خصوصاً حقایقى که در ماوراى جهان طبیعت وجود دارد، براى ما مجهول است. البته این ندانستن، بیشتر در کم و کیف و چگونگى آن حقایق است، ولى اصل آن حقایق را عقل و وحى در جاى خود اثبات کردهاند و ما نسبت به آنها آگاهى داریم. البته علم به کنه و ماهیت آن حقایق بسیار محدود است؛ مگر براى عده کمى که با سلوک عملى در همین دنیا به آن عالم راه یافته باشند و علم اجمالى آنها به علم تفصیلى تبدیل شده باشد و از این رو، سنخیّت و چگونگى بدن هاى برزخى و… و نعمت و عذاب هاى آن براى ما به صورت کامل و دقیق روشن نیست؛ در عین حال از مجموعهى آیات و روایات و تحلیل هاى عقلى مىتوان دورنمایى از کم و کیف بدن برزخى و تصویر نعمت ها و عذاب هاى برزخى و قیامت ارایه نمود.
در موج باز بخوانیم :
- خواص سوره یس
- خواص ذکر صلوات
- واجبات نماز چیست؟
- ذکر یونسیه چیست؟
- ذکر استغفار چیست؟
- شان نزول سوره توحید
- عقیله بنی هاشم کیست؟
- نیمه شب شرعی چیست؟
- سوره دهر در شان کیست؟
- نام دیگر سوره انشراح چیست؟
- دانلود حدیث کسا با صدای میرداماد
- ذکر برای برآورده شدن سریع حاجت
- چهاردهمین سوره قرآن مجید چیست؟
- علت ۶ گوشه بودن ضریح امام حسین (ع)
- دلیل برجستگی بالای گنبد پیامبر چیست؟